نگاهى به كتاب نتيجة الدولة و برخی اختراعات مهمّ در خراسان سدۀ نهم
« حمداً لمن انعم علينا زواهر جواهر المبدعات الّتى لم يظفر عليها السّابقون و الهمنا بدايع غرايب المخترعات الّتى فى خزاين القدس ممّا لن يأتى به اللّاحقون…
…والصّلوة والسّلام على صاحب المقام المحمود… و آله و عترته الطّيبين الطّاهرين المقرّبين الواصلین مُحِبّيهم الى دار الخلود»
عبارت بالا آغازگر كتابى است، در بر گيرندۀ مجموعه یى از اختراعات و ابتكارات دانشورى كه قريحه و استعداد خاصّ فهم و به كار اندازى تكنيك هاى مؤثّر و نو در كاربرد انرژى و استفاده از مواهب موجود طبيعت داشته است. نام اين مجموعه نتيجة الدّولة و مؤلف آن محمد حافظ مخترع اصفهانى است كه معاصر سلطان حسين بايقرا و مقيم هرات بوده است.
وى در مقدّمۀ كتاب مى نگارد كه [مؤلف] بنا بر اشارت حديث شريف « من سَنَّ سُنّتهً حسنة فله اجرِها و اجر من عمل بها الى يوم القيمة من غير ان ينقص من اجورهم شيئ…» مى كوشيده است دشوارى هاى موجود در امور جارى مردم را رفع كند، و در راه اين كوشش به اختراعاتى دست يافته است، كه شرح و ترتيب كار هر يك را جداگانه نگاشته، و مجموعه اين گزارش ها را« نتيجة الدولة » ناميده است.
نتيجة الدولة، چهارده بخش دارد، و مؤلّف مى نگارد كه چهارده اختراع برابر شماره نام هاى مبارك چهارده معصوم ـ عليهم الصلاة والسلام ـ است و مؤلّف اين سعادت بزرگ را از دولت قرآن و توسّل به پيامبر بزرگوار و عترت طاهرين يافته است, كه هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم:
تا صورت پنج فرق شد معلومم
بسيار معانى شده زان مفهومم
مولاى دوازده امامم, الحق
خاكِ قدمِ چهارده معصومم (ص6)
چهارده بخش كتاب:
1. تدوين حلّ متشابه ممزوج, در بيان متشابهات قرآن عظيم و فرقان كريم. نام كتاب، به حساب جمل، مادّۀ تاريخ تأليف آن است; يعنى، تدوين حلّ متشابه ممزوج =882.
اين رساله حافظانِ قرآن مجيد را کمک مى كند تا از وقوف و متشابهات و روايت هاى حفص و بكر مطلع باشند. مؤلف مى نگارد كه چون رساله مختصرى است حافظان و قاريان مى توانند هميشه آن را با خود داشته باشند, و در وقت احساس سهو و اشتباه بر آن نظر كنند.
2. ساعت (كه شرح آن به تفصيل خواهد آمد).
3. جواز( یا جهاز) عصارى (كارخانه روغن كشى).
4. طاحونه محمدى (آسياى محمدى).
5. جواز حلاّجى (كارخانه حلاّجى و پاك كردن پنبه).
6. جواز مهره كشيدن كاغذ (كارخانه مهره كشيدن و صيقل زدن كاغذ).
7. جواز مركب سازى (كارخانه ساخت مُركّبِ تحرير).
8. چرخاب عين (چرخ چاه) كه آب را از چاه عميق به آسانى مى كشد.
و چون دلو بر سر چاه رسد به آسانى خالى مى شود.
9. مُعَدِّل ساعت, براى تشخيص ساعات.
10. جام ساعت, براى تعيين اوقات.
11. پيالۀ حكمت.
12. قفل اصفهانى, كه موجب حفظ خانه و سبب محكمى است. (تأليف: 888ق).
13. قلمدان اختراعى كه مجموعه ادوات كتابت است.
14. كليدان (= كليد دان) دزدگير, كه دزد به دست خود گرفتار مى گردد و تا آمدن صاحب خانه متحيّر و متألّم است!
تصدير نتيجة الدولة به نام غياث الدين منصور دشتكى:
محمد حافظ مخترع، اين مجموعه نفيس را، ارادتمندانه به نام استاد و دانشمند معروف معاصرش ـ غياث الدين منصور ـ مُصَدّر ساخته و نوشته است: سبيكۀ اين تدوين وقتى در بازار قبول و به انظار ذوى العقول رايج گردد كه مزيّن گردد به سکّۀ التفاتِ عالى حضرت معلّى, و نقابت منقبت، ثريا منزلت, جامع مجامع الاخلاق، منتوع اعاظم الآفاق, استاد البشر و العقل الحادى عشر, ناصر الشريعة البيضاء، قامع البدعة الظلماء وارث حضرة جدّه الكريم، اعنى المعظم بالتّعظيم والمكرم بالتكريم و انّك لعلى خُلُقِ عظيم، عجز السنة اهل الفضل و الكمال بمكارم علو ذاته و سمو صفاته بالمقال:
« حمداً لمن انعم علينا زواهر جواهر المبدعات الّتى لم يظفر عليها السّابقون و الهمنا بدايع غرايب المخترعات الّتى فى خزاين القدس ممّا لن يأتى به اللّاحقون…
…والصّلوة والسّلام على صاحب المقام المحمود… و آله و عترته الطّيبين الطّاهرين المقرّبين الواصلین مُحِبّيهم الى دار الخلود»
عبارت بالا آغازگر كتابى است، در بر گيرندۀ مجموعه یى از اختراعات و ابتكارات دانشورى كه قريحه و استعداد خاصّ فهم و به كار اندازى تكنيك هاى مؤثّر و نو در كاربرد انرژى و استفاده از مواهب موجود طبيعت داشته است. نام اين مجموعه نتيجة الدّولة و مؤلف آن محمد حافظ مخترع اصفهانى است كه معاصر سلطان حسين بايقرا و مقيم هرات بوده است.
وى در مقدّمۀ كتاب مى نگارد كه [مؤلف] بنا بر اشارت حديث شريف « من سَنَّ سُنّتهً حسنة فله اجرِها و اجر من عمل بها الى يوم القيمة من غير ان ينقص من اجورهم شيئ…» مى كوشيده است دشوارى هاى موجود در امور جارى مردم را رفع كند، و در راه اين كوشش به اختراعاتى دست يافته است، كه شرح و ترتيب كار هر يك را جداگانه نگاشته، و مجموعه اين گزارش ها را« نتيجة الدولة » ناميده است.
نتيجة الدولة، چهارده بخش دارد، و مؤلّف مى نگارد كه چهارده اختراع برابر شماره نام هاى مبارك چهارده معصوم ـ عليهم الصلاة والسلام ـ است و مؤلّف اين سعادت بزرگ را از دولت قرآن و توسّل به پيامبر بزرگوار و عترت طاهرين يافته است, كه هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم:
تا صورت پنج فرق شد معلومم
بسيار معانى شده زان مفهومم
مولاى دوازده امامم, الحق
خاكِ قدمِ چهارده معصومم (ص6)
چهارده بخش كتاب:
1. تدوين حلّ متشابه ممزوج, در بيان متشابهات قرآن عظيم و فرقان كريم. نام كتاب، به حساب جمل، مادّۀ تاريخ تأليف آن است; يعنى، تدوين حلّ متشابه ممزوج =882.
اين رساله حافظانِ قرآن مجيد را کمک مى كند تا از وقوف و متشابهات و روايت هاى حفص و بكر مطلع باشند. مؤلف مى نگارد كه چون رساله مختصرى است حافظان و قاريان مى توانند هميشه آن را با خود داشته باشند, و در وقت احساس سهو و اشتباه بر آن نظر كنند.
2. ساعت (كه شرح آن به تفصيل خواهد آمد).
3. جواز( یا جهاز) عصارى (كارخانه روغن كشى).
4. طاحونه محمدى (آسياى محمدى).
5. جواز حلاّجى (كارخانه حلاّجى و پاك كردن پنبه).
6. جواز مهره كشيدن كاغذ (كارخانه مهره كشيدن و صيقل زدن كاغذ).
7. جواز مركب سازى (كارخانه ساخت مُركّبِ تحرير).
8. چرخاب عين (چرخ چاه) كه آب را از چاه عميق به آسانى مى كشد.
و چون دلو بر سر چاه رسد به آسانى خالى مى شود.
9. مُعَدِّل ساعت, براى تشخيص ساعات.
10. جام ساعت, براى تعيين اوقات.
11. پيالۀ حكمت.
12. قفل اصفهانى, كه موجب حفظ خانه و سبب محكمى است. (تأليف: 888ق).
13. قلمدان اختراعى كه مجموعه ادوات كتابت است.
14. كليدان (= كليد دان) دزدگير, كه دزد به دست خود گرفتار مى گردد و تا آمدن صاحب خانه متحيّر و متألّم است!
تصدير نتيجة الدولة به نام غياث الدين منصور دشتكى:
محمد حافظ مخترع، اين مجموعه نفيس را، ارادتمندانه به نام استاد و دانشمند معروف معاصرش ـ غياث الدين منصور ـ مُصَدّر ساخته و نوشته است: سبيكۀ اين تدوين وقتى در بازار قبول و به انظار ذوى العقول رايج گردد كه مزيّن گردد به سکّۀ التفاتِ عالى حضرت معلّى, و نقابت منقبت، ثريا منزلت, جامع مجامع الاخلاق، منتوع اعاظم الآفاق, استاد البشر و العقل الحادى عشر, ناصر الشريعة البيضاء، قامع البدعة الظلماء وارث حضرة جدّه الكريم، اعنى المعظم بالتّعظيم والمكرم بالتكريم و انّك لعلى خُلُقِ عظيم، عجز السنة اهل الفضل و الكمال بمكارم علو ذاته و سمو صفاته بالمقال:
تو را
چنان كه تويى هر كسى كجا داند؟
المكرم من
عندالله الملك الغفور ابوعلى غياث الحق و الحقيقة و الدنيا و الدين منصور، خلد
الله تعالى ظلاله العاليه على مفارق الى يوم القيام؛
اميد كه
به نظر كيميا ثمر افاضت اثر آن حضرت مقبول و مبذول گردد.
ماجراى ساعت فرنگ:
بايزيد ايلدرم، سلطان عثمانى فرستاده اى را مأمور آوردن ساعت از فرنگ مى كند؛ به باور مؤلّف مردمان فرنگ نمى خواهند دیگران از اين اختراع مستفيد گردند; بلكه مايلند استفاده و اطّلاع از آن منحصر به فرنگيان بماند. امّا سرانجام با اصرار و فرستادن مكرّر ايلچى، يك دستگاه ساعت به روم مى رسد. سلطان، علما و دانشمندان را فرا مى خواند و مى گويد: حال كه فرنگيان در ارسال اين ساعت چنين بُخل و خسّت مى ورزند، بايد خود در انديشۀ ساختن آن شويم؛ امّا همه دانشمندان حاضردر کارساختن دستگاهی همانند آن ساعت، اظهار ناتوانى مى كنند.
ماجراى ساعت فرنگ:
بايزيد ايلدرم، سلطان عثمانى فرستاده اى را مأمور آوردن ساعت از فرنگ مى كند؛ به باور مؤلّف مردمان فرنگ نمى خواهند دیگران از اين اختراع مستفيد گردند; بلكه مايلند استفاده و اطّلاع از آن منحصر به فرنگيان بماند. امّا سرانجام با اصرار و فرستادن مكرّر ايلچى، يك دستگاه ساعت به روم مى رسد. سلطان، علما و دانشمندان را فرا مى خواند و مى گويد: حال كه فرنگيان در ارسال اين ساعت چنين بُخل و خسّت مى ورزند، بايد خود در انديشۀ ساختن آن شويم؛ امّا همه دانشمندان حاضردر کارساختن دستگاهی همانند آن ساعت، اظهار ناتوانى مى كنند.
اعلان مسابقه و تعيين جايزه:
سلطان عثمانى دو هزار تنگه، به فرستاده اى كه ساعت را آورده بود، مى دهد تا به خراسان سفر كند، و در راه خويش به هر شهرى كه رسد، اعلام كند كه هرگاه كسى پيدا شود كه نظير آن ساعت را بسازد، هم پول را به او بدهد، و هم ساعتى كه ساخته است، از خود سازنده آن باشد. چون غرض آن است كه «در ديار اسلام اين امر بديع معمول گردد».
سلطان عثمانى دو هزار تنگه، به فرستاده اى كه ساعت را آورده بود، مى دهد تا به خراسان سفر كند، و در راه خويش به هر شهرى كه رسد، اعلام كند كه هرگاه كسى پيدا شود كه نظير آن ساعت را بسازد، هم پول را به او بدهد، و هم ساعتى كه ساخته است، از خود سازنده آن باشد. چون غرض آن است كه «در ديار اسلام اين امر بديع معمول گردد».
در
تبريز:
فرستاده روانه خراسان مى شود و در مسیر راه به تبريز مى رسد. دانشمندان تبريز مشغول مطالعه ساعت گشته سعى در دريافت چگونگى كار آن مى كنند.
مؤلف از دانشمند معروف غياث الدين منصور دشتكى شيرازى كه در آن هنگام در تبريز بود، روايت مى كند كه چون خبر ساعت را شنيد، به همراهى مولانا مُحبّ الدين منجّم كه مقدّم منجّمان بود، به ديدن يا به قول مؤلف (به تفرّج ) آن رفت. در غياب ايلچى كه حامل ساعت بود، مولانا محبّ الدين اجزاى ساعت را از هم باز كرد، تا شايد پى به چگونگى كار آن ببرد, و نَبُرد, سهل است كه آن اجزا را هم نتوانست دوباره به هم بربندد.
فرستاده روانه خراسان مى شود و در مسیر راه به تبريز مى رسد. دانشمندان تبريز مشغول مطالعه ساعت گشته سعى در دريافت چگونگى كار آن مى كنند.
مؤلف از دانشمند معروف غياث الدين منصور دشتكى شيرازى كه در آن هنگام در تبريز بود، روايت مى كند كه چون خبر ساعت را شنيد، به همراهى مولانا مُحبّ الدين منجّم كه مقدّم منجّمان بود، به ديدن يا به قول مؤلف (به تفرّج ) آن رفت. در غياب ايلچى كه حامل ساعت بود، مولانا محبّ الدين اجزاى ساعت را از هم باز كرد، تا شايد پى به چگونگى كار آن ببرد, و نَبُرد, سهل است كه آن اجزا را هم نتوانست دوباره به هم بربندد.
در هرات:
تا آن كه ايلچى به هرات رسيد و آوازه مبلغ انعام را (به گوش اعزه و اشرف آن اطراف رسانيد).
مؤلّف مى گويد كه او تا آن هنگام چند اختراع نافع را ابداع نموده و به نظر پادشاه مغفور، سلطان حسين بايقرا، رسانيده بود. شاه هم، وقتى ساعت را ديد، گفت كه در هرات كسى هست كه نظير اين ساعت را بسازد « بلكه مزيّتى بدان افزايد» و مؤلّف را احضار كردند. وى خود نخستين ديدارش را چنين شرح مى دهد:
« طلسمى ملاحظه نمود كه بى محرّك ظاهرى و تحريك شخصى در خارج دواير و چرخ ها در حركت اند، و تفصيل غرابت و عجوبت آن را درحضرت پادشاه مرحوم تقرير فرمود و ساعت نهم بود. بعد از آن كه ساعت نهم تمام شد، چكشى و زنگى به هم ترتيب داده بودند نُه بار چكش بر زنگ زد، بى امر ظاهرى. حيرت مؤلف زياده گشت…».
خلاصه، مؤلّف به دستور شاه به ساختن ساعت موظّف شد و او كه « در مقام تحصيل علم بود و مطلقاً وقوف و شعور به مصالح و آلات حديدى و سوهان و غير آن نداشت، عذرى چند گفت.
سلطان فرمودند كه بلدۀ هرات، صينت عن الآفات، در اين زمان حشمت و تربيت ما معدن علم و فضل است; خوب ننمايد كه از اين شهر عظيم الشّان مشهور گردد كه امرى كه «فرنگیان» مصدر آن گشته باشند، همه بلاد و عباد در تتبع آن عاجز آيند».
پس مؤلف كه رضاى خود را با سكوت نشان داد، تشويش خاطرش را از انديشه عاقبت كار شرح مى دهد. سپس گزارشى مفصّل از همچشمى هاى معمول ميان «شهرت خراسان» و «شهرت عراق» و داوطلبى ناموفّقانه دو تن خراسانى مى آورد، كه سرانجام كار ساختن آن به مؤلّف سپرده مى شود، و او به تفصيل تمام دقايقِ ساختنِ اجزا و چگونگى تركيب و چگونگى بناى محلّ آن را مى آورد كه اين خود در واقع بخش دوم كتاب نتيجة الدولة است.
سرانجام ساعت در هرات ساخته شد:
مؤلف پايان كار و نمايش ساعت را چنين بيان مى كند: «بعد از اربعينى، نمودارى تمام عيار از حجلۀ عروس فكربكر به ارباب اهل اعتبار فاعتبروا يا اولى الابصار رخ نمود و جلوه ظهور كرد كه تمام مهندسان خطّۀ خراسان و اعيان و متفطّنان زبان به مدح و تعريف آن گشادند…
…حضرت پادشاه اجلاس عالى فرمود و تمام علماى اعيان و اهل بصيرت و امعان، حاضر ساخته، تذكره و محضرى ساختند… حضرت پادشاه مكتوبى نوشت به حضرت پادشاه مبرور ايلدرم بايزيد، و ايلچى را با تحف و هدايا بدان جانب فرستادند و تشريفات و انعامات بر وجه اكمل به اين حقير( یعنی مؤلّف کتاب و سازندۀ ساعت) فرمودند. غفرهم الله تعالى و اسكنهم اعلى درجات الجنان…».
و در توفيق اين امرفروتنانه مى گويد:
« مخفى نخواهد بود كه درويشى كه هرگز دست او به آهن و فولاد و سوهان نرسيده باشد، و دايم به قلم و كاغذ و جزوه و كتاب مشغول بوده باشد، بى سابقۀ ممارست و بى رابطۀ مجالستِ تعليم از استاد و استفادتى، [به] همچنين امر دقيق عميقى شروع نمودن و به صورت استحسان و ترتيبى به وجه احسن در آوردن از عطيات توفيق الهى است».
بعد به تفصيل، دقايق ساختن اجزاى طرح و بناى محلّ نصب ساعت و تركيب اجزا را شرح مى دهد و سفارش هاى لازم را در صِحّتِ عمل و دقّت تأكيد مى نمايد. اين بخش كه شرح ساختن ابزار و آلات ساعت و بناى محلّ نصب آن است شصت صفحه (ص15ـ 75) را در بر مى گيرد. خواننده از رنج ها و زحماتى كه اين طلبۀ دانشور و مخترع در بازسازى اين پديدۀ آمده از فرنگ، متحمّل گرديده به شگفتى اندر مى شود. تصاوير كتاب هم پژوهشگر را در فهم موضوع يارى مى رساند.
كارخانه استخراج روغن (جواز[یا جهاز؟] عصارى):
به روايت مؤلّفِ مخترع, تا روزگار او در گردانيدن كارخانۀ عصّارى و استخراج روغن از چهارپايان استفاده مى بردند، و حافظ محمد مخترع اصفهانى ترتيبى داده است كه مدار كار اين كارخانه بر نيروى فشار آب باشد.
سفر به سمرقند و حصار شادمان:
مؤلفِ مخترع، به دعوت سلطان احمد کورگانى تيمورى، به سمرقند رفته و با بزرگان آن ديار از جمله محمد خواجه كا فرزند خواجه عبيدالله احرار، آشنا شده است. مؤلّف، فصلى از كرامات و خوارق عادات خواجه عبيدالله احرارا آورده، حتى خوابى را كه در حصار شادمان (نزديك دوشنبه امروزین که پایتخت تاجیکستان است) ديده و در عالم رؤيا ابراهيم ادهم او را به اين كار ارشاد نموده، نقل مى كند.
در حصار شادمان خواجه زاده را ديده است كه غذاى اندك و مختصر و معيّنى از جمله روغن كنجد تناول مى نموده و گاه به گاه روغن كنجد هم ميسر نمى شده است. خواجه زاده به مؤلف حكايت كرده است، كه بارى كسى او را به ديدار دستگاه روغن كشى برده بود. خواجه مشاهده فرموده است, كه در محلّ دستگاه روغنکشی نظافت و طهارت رعايت نمى شود. و از آن روغن بيزار گشته است. مريدان كه اكراه خواجه را ديده اند، خود به دست خويش به روغن گرفتن در خانه مبادرت مى ورزيده اند و خواجه با همان روغنِ اندك، بسنده مى فرموده است. خواجه به مؤلّف اشاره كرده است كه حال كه « چنين امر مشكل به فكر ثاقب و حدس صائب [به دست تو] صورت سهولت يافته و نفع تمام به خاص و عام مى رسد، اگر كارى كنی كه اين دستگاه هم بدون دخالت چهارپايان كار كند شايد كه گوهر شبچراغ مقصود و لعل درخشنده آتشى بدخشى محمود به قبضه اقتدار آيد, و اين مشعل پر نور در دين محمدى و ملّت احمدى ابداع و اختراع يافته مشتعل گردد».
محمد اصفهانى, ترتيب كارخانه را داده و نجاران اوستاد را جمع كرده، آنان را در ساختن اجزا و آلات دستگاه رهنمايى كرده، و سرانجام موفق شده است كه دستگاه استخراج روغن را چنان بسازد، كه با نيروى فشار آب دائر باشد، و در كنار آن، همان نيرو يك دستگاه آسيا را نيز بچرخاند و اين دستگاه در اندك مدتى در بيشتر شهرها و روستاها معمول و رايج گشته و مردم از آن فايده تمام مى برده اند و هزينه آن نيز سخت كاهش يافته بوده است.
او در مقاله دوم، پس از شرح مفصّل اين وقايع و گزارش مشروح و عارفانه و بيان داستان هاى ابراهيم ادهم و خواجه عبيدالله احرار، طرز ساختن آلات و ابزار و محل دستگاه روغن كشى كه با آن آسيا نيز همراه است بيان مى كند و ياد مى دهد. نقايصى را هم كه برخى اجزاى اين دستگاه داشته است، در « بلدة المومنين قم از اثر روحانيت حضرت امام زاده معصومه, سمىّ حضرت خيرالنسا على نبيّنا و عليهما و آبائهما الصّلوات و التسّليمات» رفع می نماید.
تا آن كه ايلچى به هرات رسيد و آوازه مبلغ انعام را (به گوش اعزه و اشرف آن اطراف رسانيد).
مؤلّف مى گويد كه او تا آن هنگام چند اختراع نافع را ابداع نموده و به نظر پادشاه مغفور، سلطان حسين بايقرا، رسانيده بود. شاه هم، وقتى ساعت را ديد، گفت كه در هرات كسى هست كه نظير اين ساعت را بسازد « بلكه مزيّتى بدان افزايد» و مؤلّف را احضار كردند. وى خود نخستين ديدارش را چنين شرح مى دهد:
« طلسمى ملاحظه نمود كه بى محرّك ظاهرى و تحريك شخصى در خارج دواير و چرخ ها در حركت اند، و تفصيل غرابت و عجوبت آن را درحضرت پادشاه مرحوم تقرير فرمود و ساعت نهم بود. بعد از آن كه ساعت نهم تمام شد، چكشى و زنگى به هم ترتيب داده بودند نُه بار چكش بر زنگ زد، بى امر ظاهرى. حيرت مؤلف زياده گشت…».
خلاصه، مؤلّف به دستور شاه به ساختن ساعت موظّف شد و او كه « در مقام تحصيل علم بود و مطلقاً وقوف و شعور به مصالح و آلات حديدى و سوهان و غير آن نداشت، عذرى چند گفت.
سلطان فرمودند كه بلدۀ هرات، صينت عن الآفات، در اين زمان حشمت و تربيت ما معدن علم و فضل است; خوب ننمايد كه از اين شهر عظيم الشّان مشهور گردد كه امرى كه «فرنگیان» مصدر آن گشته باشند، همه بلاد و عباد در تتبع آن عاجز آيند».
پس مؤلف كه رضاى خود را با سكوت نشان داد، تشويش خاطرش را از انديشه عاقبت كار شرح مى دهد. سپس گزارشى مفصّل از همچشمى هاى معمول ميان «شهرت خراسان» و «شهرت عراق» و داوطلبى ناموفّقانه دو تن خراسانى مى آورد، كه سرانجام كار ساختن آن به مؤلّف سپرده مى شود، و او به تفصيل تمام دقايقِ ساختنِ اجزا و چگونگى تركيب و چگونگى بناى محلّ آن را مى آورد كه اين خود در واقع بخش دوم كتاب نتيجة الدولة است.
سرانجام ساعت در هرات ساخته شد:
مؤلف پايان كار و نمايش ساعت را چنين بيان مى كند: «بعد از اربعينى، نمودارى تمام عيار از حجلۀ عروس فكربكر به ارباب اهل اعتبار فاعتبروا يا اولى الابصار رخ نمود و جلوه ظهور كرد كه تمام مهندسان خطّۀ خراسان و اعيان و متفطّنان زبان به مدح و تعريف آن گشادند…
…حضرت پادشاه اجلاس عالى فرمود و تمام علماى اعيان و اهل بصيرت و امعان، حاضر ساخته، تذكره و محضرى ساختند… حضرت پادشاه مكتوبى نوشت به حضرت پادشاه مبرور ايلدرم بايزيد، و ايلچى را با تحف و هدايا بدان جانب فرستادند و تشريفات و انعامات بر وجه اكمل به اين حقير( یعنی مؤلّف کتاب و سازندۀ ساعت) فرمودند. غفرهم الله تعالى و اسكنهم اعلى درجات الجنان…».
و در توفيق اين امرفروتنانه مى گويد:
« مخفى نخواهد بود كه درويشى كه هرگز دست او به آهن و فولاد و سوهان نرسيده باشد، و دايم به قلم و كاغذ و جزوه و كتاب مشغول بوده باشد، بى سابقۀ ممارست و بى رابطۀ مجالستِ تعليم از استاد و استفادتى، [به] همچنين امر دقيق عميقى شروع نمودن و به صورت استحسان و ترتيبى به وجه احسن در آوردن از عطيات توفيق الهى است».
بعد به تفصيل، دقايق ساختن اجزاى طرح و بناى محلّ نصب ساعت و تركيب اجزا را شرح مى دهد و سفارش هاى لازم را در صِحّتِ عمل و دقّت تأكيد مى نمايد. اين بخش كه شرح ساختن ابزار و آلات ساعت و بناى محلّ نصب آن است شصت صفحه (ص15ـ 75) را در بر مى گيرد. خواننده از رنج ها و زحماتى كه اين طلبۀ دانشور و مخترع در بازسازى اين پديدۀ آمده از فرنگ، متحمّل گرديده به شگفتى اندر مى شود. تصاوير كتاب هم پژوهشگر را در فهم موضوع يارى مى رساند.
كارخانه استخراج روغن (جواز[یا جهاز؟] عصارى):
به روايت مؤلّفِ مخترع, تا روزگار او در گردانيدن كارخانۀ عصّارى و استخراج روغن از چهارپايان استفاده مى بردند، و حافظ محمد مخترع اصفهانى ترتيبى داده است كه مدار كار اين كارخانه بر نيروى فشار آب باشد.
سفر به سمرقند و حصار شادمان:
مؤلفِ مخترع، به دعوت سلطان احمد کورگانى تيمورى، به سمرقند رفته و با بزرگان آن ديار از جمله محمد خواجه كا فرزند خواجه عبيدالله احرار، آشنا شده است. مؤلّف، فصلى از كرامات و خوارق عادات خواجه عبيدالله احرارا آورده، حتى خوابى را كه در حصار شادمان (نزديك دوشنبه امروزین که پایتخت تاجیکستان است) ديده و در عالم رؤيا ابراهيم ادهم او را به اين كار ارشاد نموده، نقل مى كند.
در حصار شادمان خواجه زاده را ديده است كه غذاى اندك و مختصر و معيّنى از جمله روغن كنجد تناول مى نموده و گاه به گاه روغن كنجد هم ميسر نمى شده است. خواجه زاده به مؤلف حكايت كرده است، كه بارى كسى او را به ديدار دستگاه روغن كشى برده بود. خواجه مشاهده فرموده است, كه در محلّ دستگاه روغنکشی نظافت و طهارت رعايت نمى شود. و از آن روغن بيزار گشته است. مريدان كه اكراه خواجه را ديده اند، خود به دست خويش به روغن گرفتن در خانه مبادرت مى ورزيده اند و خواجه با همان روغنِ اندك، بسنده مى فرموده است. خواجه به مؤلّف اشاره كرده است كه حال كه « چنين امر مشكل به فكر ثاقب و حدس صائب [به دست تو] صورت سهولت يافته و نفع تمام به خاص و عام مى رسد، اگر كارى كنی كه اين دستگاه هم بدون دخالت چهارپايان كار كند شايد كه گوهر شبچراغ مقصود و لعل درخشنده آتشى بدخشى محمود به قبضه اقتدار آيد, و اين مشعل پر نور در دين محمدى و ملّت احمدى ابداع و اختراع يافته مشتعل گردد».
محمد اصفهانى, ترتيب كارخانه را داده و نجاران اوستاد را جمع كرده، آنان را در ساختن اجزا و آلات دستگاه رهنمايى كرده، و سرانجام موفق شده است كه دستگاه استخراج روغن را چنان بسازد، كه با نيروى فشار آب دائر باشد، و در كنار آن، همان نيرو يك دستگاه آسيا را نيز بچرخاند و اين دستگاه در اندك مدتى در بيشتر شهرها و روستاها معمول و رايج گشته و مردم از آن فايده تمام مى برده اند و هزينه آن نيز سخت كاهش يافته بوده است.
او در مقاله دوم، پس از شرح مفصّل اين وقايع و گزارش مشروح و عارفانه و بيان داستان هاى ابراهيم ادهم و خواجه عبيدالله احرار، طرز ساختن آلات و ابزار و محل دستگاه روغن كشى كه با آن آسيا نيز همراه است بيان مى كند و ياد مى دهد. نقايصى را هم كه برخى اجزاى اين دستگاه داشته است، در « بلدة المومنين قم از اثر روحانيت حضرت امام زاده معصومه, سمىّ حضرت خيرالنسا على نبيّنا و عليهما و آبائهما الصّلوات و التسّليمات» رفع می نماید.
طاحونه محمدى(ص)، آسيای سرخس:
نويسنده شرح می دهد که ديده است که ساختن طاحونه یا آسیا زحمت زياد داشته و هزينه گزاف می خواسته و موجب تخريب اراضى وسيعى می شده است. وى در اين انديشه بوده است كه آسيايى بسازد با خرج و زحمت كمتر. طرح چنين آسيايى در انديشه مخترع « در بلدۀ طيّبۀ هرات…» به ظهور آمده است. و مى گويد که چون در هرات در هرگُلِ زمين نهرى و آسيايى بود، پياده كردن طرح خويش را در آن جا مفيد نمى دانست. تا آن كه به همراهى شاه به سرخس كه يكى از شهرهاى قديم خراسان است رفته و ديده است كه مردم سرخس در تهيّۀ آرد، سخت در زحمتند و چون زمين سرخس مسطّح و هموار است نمى توانند كاريز احداث كنند، و آسياهايى كه هست، بسيار دور از هم واقع شده است. ناگزير هم شرايط آرد كردن گندم و هم مزد آن باعث زحمت اهالى بود. پس طرح آسيايى را كه در ذهن داشت در حوالى پُلِ جعفرِ سرخس پياده كرد و نتيجه بسيار قناعتبخش بود و اين آسيا بار اول « چهار هزار خروار به وزن خراسان آرد كرد و اجرت آن چهل من بود» و اصلاحاتى هم كه بر آن وارد ساخت وضع آسيا و طرز كار آن را بهتر ساخت.
مؤلّف شرحى از رخدادهايى كه هنگام احداث آسيا در سرخس اتفاق افتاده و موجب پيشرفت كار او شده است، مى آورد. پس به تفصيل گزارش و دستورهاى چگونگى ساختمان آسيا را شرح مى دهد و در هر مورد تصوير و طرح اجزا آن را نيز ترسیم کرده است.
پايان سخن:
امروز كه پژوهشگران، با برخوردارى از امكانات وسيع به پيشرفت هاى شايان و انكارناپذيرى دست يافته اند، شايسته است كه به تحقيق و استفاده از چنين كتب و رسائل كه ميراث گرانبهاى گذشتگان است، عطف توجه شود. حتّى شرح، معرّفی و يادآوری از چنين آثار و پديد آورندگان آنها و زحماتى كه با شرايط و امكانات محدود آن روزگار براى رسيدن به مقصود متحمّل مى شدند، براى نسل امروز الهام بخش و آموزنده است; مثلاً توجه بفرماييد كه يك طلبۀ معمولى از اصفهان براى استفادۀ علمى و حوزوى به هرات ـ كه آن روزگار پايتخت تيموريان بود ـ مى رود، در عين حال كه درس مى خواند و غوامض متون معمول آن روز را به كمك اساتيد مى گشايد، به اين فكر مى افتد كه از فهم و استعداد خويش در راه فراهم آورى تسهيلات، در امور روزمره مردم استفاده كند, و قدرت ذهن خداداد خويش را براى آرامش و آسايش جامعه به كار اندازد. و در اين راه آن قدر شهرت به دست مى آورد كه چون ساعتِ عجيب و غريب ساختِ فرنگ ـ كه دوستِ منجّمِ غياث الدين منصور، آن را گشوده، ولى نتوانسته بود ببندد ـ در هرات به دربار سلطان حسين بايقرا عرضه مى شود. سلطان بى درنگ متوجّه حضور (حافظ محمد مخترع) گردد كه مى تواند چنين ساعتى بسازد و سرانجام هم مى سازد. در قرن نهم همين شخص دزدگير ساخته است.
روغن نباتى را در روزگار مؤلّف به وسيله چارپايان مى گرفته اند كه حتى در اين روزگار هم ما برخى انواع آن را ديده ايم. اين دستگاه را در هرات (خراس) و عامل آن را (خراسگر) مى گفتند. و اين اصطلاحات از تركيب خر+ آس (آسيا) ساخته شده است; هرچند كه در (خراس) و روغن كشى از چارپايان ديگر, مانند گاو و اسب و شتر هم استفاده مى كرده اند. چنان كه در اصطلاح هرويان به آدمى كه در پى كارى سرگردان است يا از دردى بى تاب است, مى گويند: «مثل گاو خراس به دور خويش مى گردد».
نگارنده اين مقال، چهل سال پيش يكى از اين خراس ها را در هرات ديده بود كه در آن چشمان چارپا را بسته بودند و حيوان پيوسته دور محور یا پايه اى مى چرخيد و هزاران بار دايره اى را درمى نورديد تا با چرخاندن سنگ، كنجد يا دانه هاى ديگر روغنى كوفته و از آنها روغن استخراج مى شد. حافظ محمد مخترع، ترتيبى داده بود كه اين كار با انرژى آب و در وقت کمتری انجام مى يافت؛ آن هم اگرچه در دوکارخانه ولی در يك جا. آب یک جوى هم آسيا و هم دستگاه روغن كشى را به گردش درمی آورد. دهقان آزاده جوالى گندم و جوالى كنجد به آسيا مى آورد و با آرد و روغن باز مى گشت.
شالى خانه هاى هرات، تا مدّتی پیش که نگارنده می دید و خبرداشت، بر همان اساس كار مى كردند، و در هر كارخانۀ شالى خانه با يك جوى آب، چند پايه ماشين ـ طوق ـ براى تهيّۀ برنج فعّال بود.
ساختن كارخانه هاى مُهره كشى و مركّب سازى آن روزگار، برای ما، نشان دهندۀ دو نكتۀ مهم است: نخست، همانا استعداد مؤلّف مخترع كه دستگاه هايى ساخته است كه در ساعتى شايد هزاران برگ كاغذ را مهره مى كشيده است و چندين من مركّب مى ساخته است; دوم, احساس ضرورت به كتاب و آماده سازى آن، در آن عصر؛ يعنى شمارۀ كتابخوانان و تقاضاى كتاب به حدّى بوده است كه ضرورت يك انقلاب در صنعت كاغذ و كتاب احساس مى شده است. به جاى آن كه شخصى برای مدّتی طولانی بنشيند و برگ هاى كاغذ را با نشاسته يا جوشانيدۀ تخم ختمى، آهار دهد و پس از خشك شدن, برگ برگ آنها را بر روى سطح صافى بنهد و با سنگ صاف و كوچكى كه آن را مهره مى گويند، سطح كاغذ را صيقلى بزند، لازم شده است تا كارخانه چنين عملى را انجام بدهد و از اين طريق بحرانِ كمبودِ كاغذ تحریر یا کاغذ آهارداده و مهره کشیده، رفع گردد.
نويسنده شرح می دهد که ديده است که ساختن طاحونه یا آسیا زحمت زياد داشته و هزينه گزاف می خواسته و موجب تخريب اراضى وسيعى می شده است. وى در اين انديشه بوده است كه آسيايى بسازد با خرج و زحمت كمتر. طرح چنين آسيايى در انديشه مخترع « در بلدۀ طيّبۀ هرات…» به ظهور آمده است. و مى گويد که چون در هرات در هرگُلِ زمين نهرى و آسيايى بود، پياده كردن طرح خويش را در آن جا مفيد نمى دانست. تا آن كه به همراهى شاه به سرخس كه يكى از شهرهاى قديم خراسان است رفته و ديده است كه مردم سرخس در تهيّۀ آرد، سخت در زحمتند و چون زمين سرخس مسطّح و هموار است نمى توانند كاريز احداث كنند، و آسياهايى كه هست، بسيار دور از هم واقع شده است. ناگزير هم شرايط آرد كردن گندم و هم مزد آن باعث زحمت اهالى بود. پس طرح آسيايى را كه در ذهن داشت در حوالى پُلِ جعفرِ سرخس پياده كرد و نتيجه بسيار قناعتبخش بود و اين آسيا بار اول « چهار هزار خروار به وزن خراسان آرد كرد و اجرت آن چهل من بود» و اصلاحاتى هم كه بر آن وارد ساخت وضع آسيا و طرز كار آن را بهتر ساخت.
مؤلّف شرحى از رخدادهايى كه هنگام احداث آسيا در سرخس اتفاق افتاده و موجب پيشرفت كار او شده است، مى آورد. پس به تفصيل گزارش و دستورهاى چگونگى ساختمان آسيا را شرح مى دهد و در هر مورد تصوير و طرح اجزا آن را نيز ترسیم کرده است.
پايان سخن:
امروز كه پژوهشگران، با برخوردارى از امكانات وسيع به پيشرفت هاى شايان و انكارناپذيرى دست يافته اند، شايسته است كه به تحقيق و استفاده از چنين كتب و رسائل كه ميراث گرانبهاى گذشتگان است، عطف توجه شود. حتّى شرح، معرّفی و يادآوری از چنين آثار و پديد آورندگان آنها و زحماتى كه با شرايط و امكانات محدود آن روزگار براى رسيدن به مقصود متحمّل مى شدند، براى نسل امروز الهام بخش و آموزنده است; مثلاً توجه بفرماييد كه يك طلبۀ معمولى از اصفهان براى استفادۀ علمى و حوزوى به هرات ـ كه آن روزگار پايتخت تيموريان بود ـ مى رود، در عين حال كه درس مى خواند و غوامض متون معمول آن روز را به كمك اساتيد مى گشايد، به اين فكر مى افتد كه از فهم و استعداد خويش در راه فراهم آورى تسهيلات، در امور روزمره مردم استفاده كند, و قدرت ذهن خداداد خويش را براى آرامش و آسايش جامعه به كار اندازد. و در اين راه آن قدر شهرت به دست مى آورد كه چون ساعتِ عجيب و غريب ساختِ فرنگ ـ كه دوستِ منجّمِ غياث الدين منصور، آن را گشوده، ولى نتوانسته بود ببندد ـ در هرات به دربار سلطان حسين بايقرا عرضه مى شود. سلطان بى درنگ متوجّه حضور (حافظ محمد مخترع) گردد كه مى تواند چنين ساعتى بسازد و سرانجام هم مى سازد. در قرن نهم همين شخص دزدگير ساخته است.
روغن نباتى را در روزگار مؤلّف به وسيله چارپايان مى گرفته اند كه حتى در اين روزگار هم ما برخى انواع آن را ديده ايم. اين دستگاه را در هرات (خراس) و عامل آن را (خراسگر) مى گفتند. و اين اصطلاحات از تركيب خر+ آس (آسيا) ساخته شده است; هرچند كه در (خراس) و روغن كشى از چارپايان ديگر, مانند گاو و اسب و شتر هم استفاده مى كرده اند. چنان كه در اصطلاح هرويان به آدمى كه در پى كارى سرگردان است يا از دردى بى تاب است, مى گويند: «مثل گاو خراس به دور خويش مى گردد».
نگارنده اين مقال، چهل سال پيش يكى از اين خراس ها را در هرات ديده بود كه در آن چشمان چارپا را بسته بودند و حيوان پيوسته دور محور یا پايه اى مى چرخيد و هزاران بار دايره اى را درمى نورديد تا با چرخاندن سنگ، كنجد يا دانه هاى ديگر روغنى كوفته و از آنها روغن استخراج مى شد. حافظ محمد مخترع، ترتيبى داده بود كه اين كار با انرژى آب و در وقت کمتری انجام مى يافت؛ آن هم اگرچه در دوکارخانه ولی در يك جا. آب یک جوى هم آسيا و هم دستگاه روغن كشى را به گردش درمی آورد. دهقان آزاده جوالى گندم و جوالى كنجد به آسيا مى آورد و با آرد و روغن باز مى گشت.
شالى خانه هاى هرات، تا مدّتی پیش که نگارنده می دید و خبرداشت، بر همان اساس كار مى كردند، و در هر كارخانۀ شالى خانه با يك جوى آب، چند پايه ماشين ـ طوق ـ براى تهيّۀ برنج فعّال بود.
ساختن كارخانه هاى مُهره كشى و مركّب سازى آن روزگار، برای ما، نشان دهندۀ دو نكتۀ مهم است: نخست، همانا استعداد مؤلّف مخترع كه دستگاه هايى ساخته است كه در ساعتى شايد هزاران برگ كاغذ را مهره مى كشيده است و چندين من مركّب مى ساخته است; دوم, احساس ضرورت به كتاب و آماده سازى آن، در آن عصر؛ يعنى شمارۀ كتابخوانان و تقاضاى كتاب به حدّى بوده است كه ضرورت يك انقلاب در صنعت كاغذ و كتاب احساس مى شده است. به جاى آن كه شخصى برای مدّتی طولانی بنشيند و برگ هاى كاغذ را با نشاسته يا جوشانيدۀ تخم ختمى، آهار دهد و پس از خشك شدن, برگ برگ آنها را بر روى سطح صافى بنهد و با سنگ صاف و كوچكى كه آن را مهره مى گويند، سطح كاغذ را صيقلى بزند، لازم شده است تا كارخانه چنين عملى را انجام بدهد و از اين طريق بحرانِ كمبودِ كاغذ تحریر یا کاغذ آهارداده و مهره کشیده، رفع گردد.
*نتيجة الدولة. محمّد حافظ مخترع اصفهانى, سده 9ـ10ق, كتابت: سده 11ق, نسخِ خوانا, شماره 5773, 96ص. كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى.
با تشکر: این مطلب را نگارنده سالها پیش
نگاشته و تقدیم مجلۀ وزین آیینۀ پژوهش نموده بود اکنون متن مقاله از
سایت آن مجلّه گرفته و ویرایش مختصری نیز شده است.
http://daftarmags.ir/Journal/Text/AeeneyePajouhesh/Article/index.aspx?ArticleNumber=23089
No comments:
Post a Comment