یادداشتهای حکمت ازسفر به افغانستان(2)ادامۀ بازدید از کابل
ضیافت سلجوقی در استالف - صبح شصت و ششم (شنبه نوزدهم اردیبهشت 1326 / دهم می 1947)(کابل)
امروزصبح باران ایستاده و آفتاب درخشان طالع، و صحرا و دشت سبزکابل جلوه و تلأ لؤ دیگر داشت. ساعت ده ازمنزل بیرون آمدیم. در «استالف» ( درچاپ استانف آمده است. استالف دره و بخش سرسبزیست در شمال کابل که باغهای میوه و تاکستانهای آن معروف است و انگورو کشمش مرغوبی دارد. گویند نام آن دراصل استافیل بوده که در یونانی به معنای انگور است) که درّۀ بسیار باصفایی است، درشمال کابل مهمان شاقلی( درگذشته به جای آقا کلمۀ شاغلی رسمیت داشت) صلاح الدین سلجوقی رئیس مستقل مطبوعات هستیم. به اتفاق آقای گویا راه افتاده قریب بیست میل مسافت است؛
وصف زیباییها و مناظر طبیعی استالف و پیرامن آن
و تمام راه درمیان درۀ بسیار باصفا و سرسبز و خُرّمی عبور می کند و منتهی می شود به جلگۀ مصفّا و وسیعی که ازدو طرف به کوههای مرتفعی احاطه شده است. یک طرف را «کوهستان» (درچاپ کوهسار آمده است. جای ولایت/استان قدیمی کوهستان را دواستان کاپیسا و پروان گرفته است) و یک طرف را «کوهدامن» می نامند. قلل این دو کوه به برف دائمی آراسته است، زیرا هردو ازشاخه های هندوکش هستند، و قلل هندوکش ازدورنمایان می باشند. این دوکوه به دره های نزهت انگیز و باصفا منشعب می شوند، که دروسط هریک نهری عظیم جاریست، و دردوطرف نهراشجارسردسیری و نارون(پشه خان) وگردو(چهارمغز، جوز) ارغوان و دیگر درختان سبز سربرکشیده و حقیقة مفاد قطعۀ معروف است:
روضة ماء نهرها سلسال...دوحة سجع طیرها موزون
باد درســــایۀ درختـــانش...گسترانیده فرش بوقلمــون
یکی ازآن دره های نزهت انگیزو مصفّا دره ایست که استالف نام دارد و اسم آن چون به عربی و فارسی شباهتی ندارد، می تواند باشد که بسیار قدیم و ازنامهای بودایی قدیم باشد(همانگونه که دربالا عرض شد می گویند واژۀ استالف یونانی و دراصل استافیل بوده است. مولانای بلخ و روم نیز این کلمه را درشعر به کاربرده است:
آنکه رومی بود گفت این قیل را ... ترک کن خواهم من استافیل را). روی تپّه های دوطرف دره [را] که مکان مسطحی است و طبقه به طبقه به ارتفاع کوه بالا می رو د، به درختهای چنار و نهرهای روان و چمنهای زیبا آراسته اند و آن را تخت محمد حسین خان می نامند. دربرابرچشم ازآن کوهها، ازآن درّه و رودخانه ها وچمنها چشم اندازی جلوه گر می شود که مافوق تعریف و توصیف است و یکی از بهترین دورنماهای زیبا، که درعمر خود دیده ام علی التحقیق همین منظرۀ امروزین است. درزیر درختهای چنار عظیم، که ازقرارمذکور امیرشیرعلی خان ( در چاپ امیر علیشیر خان است. امیر شیرعلی خان(-1296ق) پادشاه افغانستان پسر امیر دوست محمد خان) قریب به هشتاد سال قبل غرس کرده، ولی به نظرمن کهنسالترازآن می آید.
صفت میزبانی و میزبانانبساطی آراسته و میزی نهاده و میزبان کریمی ایستاده و جمعی ازمحترمین و رجال و وزرا و نویسندگان و روزنامه نگاران کابل، به عزم دیدار ما، انجمن کرده بودند.
میرزا محمدخان یفتلی: درآن میان پیرمردی موسوم به میرزا محمد خان که اهل بدخشان است، و کهنسال ترین رجال این ملک می باشد، ودر دورۀ امیرعبدالرحمن خان وارد خدمت شده، تمام افغانستان را با اسب گشته، و سالها وزارت کرده و به سفارت اروپا و امریکا رفته و هنوز جسماً و روحاً درکمال شادابی و جوانی است.(میرزا محمدخان یفتلی بدخشی(-1296ق) مدتی وزیراقتصاد ملی و چندی هم وزیر مالیه بود.)
عبدالهادی داوی: دیگری مردی بود موسوم به عبدالهادی خان داوی که ازرجال با ذوق و متخلص به «پریشان» است، از فرمان امیرحبیب الله خان زمانی انتقاد کرده و بساط آزادیخواهی پهن کرده، و مدتها درحبس بوده و مرد بافهمی است.
صلاح الدین سلجوقی: بالاخره میزبان، آقای سلجوقی، که ازطلاّب قدیم و ازخدمتگزاران در این دولت است، و درعربیت و ادبیت زبردست می باشد. اشعارو حکایات و امثال به فارسی و عربی ازحفظ دارد.
نهار ایستاده: نهار، ایستاده دربرابر میزصرف شد و بسیارمطبوع و گوارا افتاد. ساعتی بعد ازصرف طعام به صجبتهای شیرین ادبی مشغول بودیم. و خیلی خیلی خوش می گذشت. مجلس مؤانست و مؤالفت گرمی داشتیم. درپایان مجلس، میزبان ازکتاب خود موسوم به افکار شاعر به هریک از ما نسختی هدیت نمود.
اطلاعات سفیرکبیر: ساعت چهاربعد ازظهر، بعد ازآنکه قدری ازطبقات زیبای تخت [استالف] بالا رفته و مقداری راهپیمایی کردیم، از میزبان وداع گفته به شهر مراجعت نمودیم. آقای نصرالملک سفیرکبیربه اتفاق آمده، درهتل ساعتی با یکدیگر صحبت می کردیم. از جریان اوضاع افغانستان و افکار متعصبانه که به صورت احساسات و مبادی تاریخ (؟) و همچنین راجع به جریان امر زبان پشتو اطلاعات خوبی بیان می کردند.
قصردارالامان: عصرآقای د کتراون والا بالاخره آمده مارا پیدا کرده بود. به اتفاق گردشی کرده، قصر عالی و رفیعی که امان الله خان درمنتهای خیابان به نام «امانیه» ( دارالامان؟ ) ساخته است. وسنگهای زیبا و احجارکریمه درآن به کاربرده وبسیارمجلّل ورفیع است، [تماشاکردیم]؛ ولی متاسفانه آن را متروک و ناقص انداخته و به تکمیل و تتمیم آن نمی کوشند. و عجبترآن که شاه فعلی در دامنۀ همان تپّه باغی و عمارت جدیدی طرح کرده که دربرابر آن بسیار مسکین و حقیر می نماید.
شعرخوانی گویا-صبح شصت و هفتم (یکشنبه بیستم اردیبهشت 1326/ یازدهم می 1947)(کابل)
صبح آقای گویا آمده و ازاشعاربسیاری که درحافظه داشت، قطعه ای ازغنیمت لاهوری می خواند، ازمثنوی عزیز و شاهد(نیرنگ عشق) که بسیار جالب بود. همچنین قطعه ای از واهب که درباب معشوق خود زاغی به معشوقه درکوه زرنوشته است(؟) و این مصرع ازآن "درگلستان جهان هردو ندارند نظیر" مثل سایر شده است. هردو قطعه ازمشارالیه یادداشت می شود.
دیدار با صدراعظمساعت یازده برحسب برنامه به دیدن صدراعظم افغانستان رفتیم. والاحضرت شاه محمود خان که شخص دوم مملکت است، و سابقاً وزیرجنگ بوده و فعلاًٌ هفت یا هشت ماه است که به جای برادرش محمد هاشم صدراعظم شده و منصب سپهسالاری را نیز دارد. دربین راه گرفتار شتربانی شدیم، که پای شتر اورا اتومبیلی شکسته و آن بیچاره مانع حرکت ما شده، خود را درراه چرخ اتومبیل می افکند؛ هم موجب زحمت بود و هم مایۀ تأسّف. ساعت یازده دردفترصدراعظم پذیرایی نمودند. وزیر معارف نیز حضورداشت. بسیار با ادب و مهربانی از سفری که در سال 1313 به طهران آمده، و به اتفاق این جانب دانشگاه و موزه را معاینه نموده یاد کرد. بعد ازآن به مناسبت، ذکراعلیحضرت مرحوم فقید پهلوی به میان آمد و از علاقۀ او به مملکت افغانستان و این خاندان صحبت شد. او نیز بسیار اظهار علاقه می کرد. سپس از باغ باصفای ایشان صحبت کرده و او را به حسن سلیقه تبریک گفتم. از مسجد شاهجهان که درسرقبر بابرساخته و محتاج تعمیر است، یادآوری کردند؛ تذکّردادم که آن را تعمیر و درست نمایند، که بعدها خرابی بیشتری روی ندهد و این مسجد زیبا ازمیان نرود. باری بسیار اظهار صمیمیت و علاقه نسبت به ایران نمود، و پس ارنیم ساعت وداع کردیم و روانه شدیم.
مقبرۀ صحابه
[به] تماشای مقبرۀ دوتن ازصحابه که درفتح کابل به دست اعراب، کشته شدند، رفتیم؛ آنها موسوم اند به [جابرانصاری و تمیم انصاری] ( جای نامها درچاپ سفید گذاشته شده، این گورستان شهدای صالحین نام دارد)، که درجنب یکدیگر مدفون شده اند، واعلیحضرت محمد نادرشاه برمزار آنها قبّۀ زیبا و ظریفی ساخته است. درجوار آنها یکی ازمرشدهای صوفیه نیزکه اخیراً وفات کرده، مدفون است، که برفرازقبراو ازسنگهای رخام وغیره مقبرۀ زیبایی ساخته شده است که بسیار جالب نظر است. به واسطۀ وجود معادن رخام و سنگهای قیمتی و احجار کریمه درافغانستان، صنعت حجّاری دراین مملکت بسیار ترقی دارد.
مهمانی سفیر
نهاررا درسفارت ایران مهمان آقای سفیرکبیربودیم. وزیرخارجه و وزیرمعارف و جمعی ازمحترمین و وزرا نیز دعوت داشتند، و محیط گرم و پرمحبتی بود. بعد ازنهار در ایوان نشستیم . صحبت می کردیم. نجیب الله خان و صلاح الدین سلجوقی، که هردو ازفضلا و عضو دولت هستند، صحبت می کردند. اززبان پشتو صحبت شد؛ می گفتند که حدّ وسط و اعتدالی پیش گرفته اند و جدیداً تدریس اجباری را اختیاری کرده اند.
پغـــمـــانچهار بعد ازظهر به تماشای درۀ مصفّای پغمان رفتیم و آن درۀ بسیار نزهت انگیزی است که درشمال کابل، در مسافت بیست میل واقع شده و آبهای برف کوههای اطراف ازدره های آن می گذرد و ایلاق و مصیف شهر کابل است. (مصیف و صیفیه یعنی تابستانی، اقامتگاه و تفرجگاه تابستانی. درافغانستان، پغمان را صیفیه و جلال آباد را شتائیه می گفتند). اعلیحضرت ظاهرشاه باغ ظریف- با گلکاری بدیع و فوّاره ها و خیابانهای بسیار قشنگ آن را زینت داده – و عمارت قشنگی با استیل (سبک) محلی ساخته اند؛ آبشارهای بسیار تماشایی دارد. درآنجا گردشی کرده به منتهای دره رفتیم. درآنجا شاه احمد خان وزیردربار(صـ: احمدشاه) باغ طبیعی ظریفی ساخته است که تا کنون به این طرز باغ ندیده بودم، زیرا آن را دست صنعت به صورت طبیعت درآورده، همه جا درخلال کوه و سنگها لوله کشی کرده، و فواره ها تعبیه نموده بودند، و آبها به رودخانه که ازوسط باغ جریان دارد، می ریزد. چمنها و گلکاریها و اشجارسایه افکن همه به طور طبیعی درست کرده و گلهای سوسن ونرگس جلوه گری و تماشایی عجیب داشت. این روزها که اواخر اردیبهشت است، درختهای شفتالوو بـِه غرق شکوفه بودند. درآنجا گردش کرده و عکسی برداشته، بعد ازآن درقلۀ یکی از تپّه ها، درمکان مرتفعی که مشرف برتمام درۀ پغمان، و شهر کابل در دورنمای آن واقع است، محمد داود خان وزیرجنگ باغی دردست ساختمان دارد که ازجهت منظر و نظرانداز تالی ندارد.
مهمانی صدراعظم
غروب ساعت هفت به شهر مراجعت کردیم. ساعت هشت با لباس شام منزل صدراعظم رفتیم که دعوت کرده بودند. درشام دردست راست خود جای مرا تعیین کرده و احترام مرا به منتها درجه رعایت کرده بود. درروبروی او محمد داودخان، برادرزادۀ او که وزیرجنگ است، جاداشت. (محمد داود خان بعداً به صدارت رسید و در سال 1352، هنگامی که محمد ظاهرشاه در سفربود، محمد داود که درآن زمان خانه نشین بود، کودتاکرد و نخستین رئیس جمهورافغانستان شد). درسرسفره، صحبت ازهواپیماهای خارجی که درایران است به میان آمد، و اورا تشویق نمودم که خط هواپیماهای خارجی را درکابل نیزدائرنمایند. می گفت محارج دارد، نگهداری میدان طیاره و غیره؛ و باید دولتهای مربوطه سهمی و حقی به دولت بپردازند. من گفتم: کابل چون طهران درمعبرشاهراههای بین المللی هوایی واقع نشده، و درکنارافتاده، نمی توان چنین توقعی نمود، بلکه باید اجازه داد بیایند و خرجی هم اگردارد، بنمایند، و بعلاوه دولت ایران درکاروضع قانونی برای این کاراست. همچنین درباب راه ایران [ظاهراً راه آهن ] صحبت شد. قدری مردد به نظرمی آمد و می گفت خرج بسیاردارد؛ ولی اگر اوضاع هندوستان بهمین منوال پیش برود، ناچارباید اقدام نمود. تا ساعت دوازده منزل صدراعظم بودیم؛ بعد ازان به منزل آمدیم. با آنکه ازساعت پنج صبح تا دوازده شب، همه وقت مشغول حرکت و کاربودیم، معذلک لطافت هوا بحدّیست که خستگی احساس نمی شود.
صبح شصت و هشتم(دوشنبه، بیست و یکم اردیبهشت 1326/ دوازدهم می 1947)(کابل)_ امروز ضعف و فتوری دراعضا و سستی دراعصاب و کسالت عمومی دربدن احساس می کنم که ظاهراً درنتیجۀ خستگی و کاراین چندروزاست، یا دراثرسرماخوردگی باشد. بهرحال آرامش محال است و باید برطبق برنامه مرتب درپی انجام کارهای روز باشم.
درمدارس کابل- بازدید از لیسۀ استقلالمقرراست یکی دومدرسه، ازمدارس ابتدایی و متوسطۀ کابل را معاینه نماییم. به اتفاق رفقا و همراهان ما را به «لیسۀ استقلال» بردند. این لیسه که چهارسال ابتدایی و چهارسال اعدادی و چهارسال رشدیه می باشد، بیست و پنج سال است که درکابل تأسیس شده، اززمان امیرحبیب الله خان و ادارۀ آن با فرانسویهاست. رئیس و معلّمین فرانسوی دارد. چندکلاس را معاینه کردیم. درسال ششم ابتدایی شیخی شرعیات درس می داد. کتاب به زبان فارسی بود و تعلیم نیزبه همان زبان است؛ ولی زبان پشتو نیزدرس می دهند. ولیعهد افغانستان موسوم به شاهزاده احمدشاه (درچاپ: شیراحمدخان) درحدود سیزده- چهارده ساله است، درآن کلاس درس می خواند، همچنین فرزند وزیرمعارف. قدری ازمحصلین سوالات کردیم. شاهزاده ولیعهد نیز سطری ازآن کتاب درسی خواند؛ طفل خوش قواره و خوش هیکل و بسیارباهوش به نظرمی آید. شرعیات مختصری مطابق فقه حنفی می آموزند. درکلاس دیگر معلم فرانسوی فیزیک درس می داد. درسال چهارم ابتدایی جغرافیای افغانستان می آموختند؛ کتاب، فارسی بود. رودخانه را تعبیر به «دریا» نموده و ازدریا تعبیر به« بحر»می کنند. دورۀ تحصیلات تازه شروع شده بود، زیرا به واسطۀ سرمای مفرط کابل ازفصل بهارشروع می کنند، تا آخر پاییز سال تحصیلی به اتمام می رسد و زمستان را تعطیل دارند.
مهمانی درسفارت انگلیس
ظهر را درسفارت انگلیس مهمان وزیرمختاردولت انگلیس سراسکواربودیم. به اتفاق آقای نصرالملک به آنجا رفتیم. خودش وخانمش پذیرایی نمودند. عمارت بسیارزیبای قشنگی(مانند همه جا) ساخته اند. باغ وسیع و انواع گلها دارند. استخرشنا و میدان تنیس و چمنها و درختهای زیبا- خیلی از سفارت انگلیس درتهران زیباتر- و چون دورازآبادی واقع شده آرامترو خاموشتراست. دردامنۀ کوه سنگی قشنگی واقع شده و منظری دلپذیر دارد. مستر اسکوار در سالهای 1320و1321 ودراول تغییرپهلوی و سلطنت محمد رضاشاه درطهران بود، و متصدی رسیدگی به امور خواربار قشون انگلیس و درسفارت سمت مستشارداشت. فارسی را خوب می داند. درآن ایام من نیز درکابینه عضو دولت بودم و سابقۀ شناسایی داشتیم. ازدوستان ایرانی خود ازمن سؤالات و احوالپرسی می کرد. نهارمطبوع و ساده تهیه کرده[بود]؛ تا ساعت سه بعد ازظهرآنجا بودیم. مطلب مضحکی می گفت که وزیرمختار قبل ازاو که به زبان پشتو عالم است، دراولین موقع شرفیابی به حضورپادشاه به زبان پشتو سخن گفته، نه شاه و نه وزرا سخنان او را ملتفت نشده اند.
با کهزاد درموزۀ کابل[در]مراجعت به سفارت آمده، نیم ساعتی استراحت کردم، چون خیلی خسته بودم و استخوانها درد می کرد. ساعت چهار به موزۀ رفتیم. احمدعلی خان کهزاد که ازفضلاء جوان و شخص مؤرخی است، پذیرایی نمود. دارای اطلاعات بسیار خوب است، ولی افسوس که تاریخ را با "شونیزم" وعقاید افراطی آمیخته می کند. درموزه گردش کرده و آثار مکتشفۀ گریکوبودیک [(مربوط به فرهنگ آمیختۀ یونانی و بودایی)] که هیأت حفاری فرانسوی (گدار، هلن، گیرشمان و غیره)درقصبۀ نزدیک جلال آباد و دیگراماکن کشف کرده اند، جالب توجه بود. صورت سلاطین افغانستان را به دیوارزده بودند. عجیب این است که میرویس و اشرف و محمود را نیزدرعداد آنها قرارداده بودند[؟]. درکتابخانۀ موزه کتابخابهای خطّی و نسخه های خطی را مشاهده می کردم. یک نسخۀ قرآن باترجمۀ آن در خرابه های شهرغلغله- نزدیک بامیان – درزمان امیرحبیب الله خان کشف شده بود، که قسمت عمدۀ آن را ظاهراً موش یا موریانه خورده بود، و چندورقی ازسورۀ« شعراء» باقی مانده، ترجمه و تفسیرمهمّی بود. دیگرنسخه های ادبیات، حدیث و غیره نیز داشتند؛ ولی کتابی که مورد استفاده و توجه باشد، به نظرنرسید. آقای دکترصدیقی نسخۀ «جغرافیای جیهانی» - ترجمه به فارسی – [را ] ملاحظه کردند که نسخۀ کمیابی است. تفسیر منسوب به ابن عباس به نظررسید که معروف و متداول است.
عصرانۀ رئیس دانشگاه
ساعت پنج و نیم درکافۀ بابر به عصرانه یا به قول افغانها "عصریّه" مهمان آقای دکتر عبدالمجید، وایس چانسلر اونیورسیته یا به قول افغانها «کفیل پوهنتون» بودیم. درآن نقطۀ مرتفع درجوارمرقد بابرشاه، پذیرایی مفصّلی کرده بودند. تمام استادان دانشگاه ازافغان و خارجی و همچنین اعضاء معارف، جمع بودند. عصریّۀ بسیارمفصلی بود، ویک شام حسابی بود. تاساعت شش و نیم درآنجا بوده، با استادان و دانشمندان افغان صحبت می کردیم. درآنجا آخوندی بود که می گفت درالازهر هجده سال به تحصیل فقه مشغول بوده و حالیا معلم فقه حنفی دردردانشکدۀ حقوق است. جوانی را دیدم که معلم طب "پسی آکری" است؛ درعین حال به مطالعۀ مثنوی مولانا جلال الدین رومی مشغول است و افکار تند و تیزی دارد و برخلاف هیأت حاکمه است. آقای نجیب الله خان وزیرمعارف و آقای صلاح الدین سلجوقی رئیس مستقلّ مطبوعات نیز بودن. صحبتهای شیرین و گرم درمیان بود.
تحفه به دوستان افغانشب به منزل آمده، یک سینی نقره کاراصفهان قلمزده، به عنوان سوونیر به آقای نجیب الله خان، و یک قوطی سیگارت خاتم برای آقای سلجوقی و یک قوطی سیگارت خاتم برای دکترعبدالمجید رئیس دانشگاه و یک قوطی کوچک برای دوست ما آقای سرورخان گویا حاضرکرده و تقدیم نمودم. شب درهتل استراحت نمودم. امروز خیلی خسته و ناسالم بودم.
باریابی به حضورشاه - صبح شصت و نهم(سه شنبه، بیست و دوم اردیبهشت 1326/ سیزدهم می 1947)(کابل)
امروزآخرین روزتوقف درکابل است. ساعت یازده و نیم به حضور اعلیحضرت المتوکل علی الله محمد ظاهرشاه، پادشاه افغانستان باریافتم. ازاین هیأت فقط این جانب و آقای مصطفی قلی رام را /که سمت وزارت داشته ایم، پذیرفته اند. درعمارت موسوم به دلگشا- که ازابنیۀ قدیم افغانستان و ظاهراً درعهد امیرحبیب الله خان ساخته شده است – پذیرایی نمودند. معاون تشریفات، درب ورود، درانتظار محمد عمرخان سرمنشی و معین دربار حضورداشتند و پذیرایی نمودند. بلافاصله در اتاق کوچک، جنب سالون بزرگ، به حضور اعلیحضرت رفتیم.
وصف محمد ظاهرشاه: جوان بلندبالای خوش قوارۀ لاغراندام و قیافۀ عصبی و عضلات محکم که کلاه افغانی پوستی قهوه رنگ به سر داشتند و به لباس معمول اروپایی ملبّس بودند. سنّاً گویا ازاعلیحضرت محمدرضاشاه یک سال بزرگتر باشد. بسیار متین و محجوب، به طوری که صوت ایشان را درست نمی شنیدم. بعد ازشرفیابی احوالپرسی کرده ازسفرجویا شدند. بعد ازآن ازاوضاع هندوستان سوال کردند. نگرانی که ازاختلافات داخلی هندوستان حاصل است، گفتم ؛ درقیافۀ شان آثار نگرانی مشهود گردید. معلوم می شود همۀ افغانها متوجّه خطرشده اند. ازپیشرفتهای حاصله درافغانستان و ترقّی و دیگر آثار تمدّن تمجید کردیم، مسرورشدند؛ و صحبت افغانستان شد که به منزلۀ سویس آسیاست، گفتند: با این تفاوت که افغانستان خشک و کم آب است. در پایان مجلس فرمودند خدمت اعلیحضرت شاهنشاه سلام بسیار از طرف ایشان برسانیم. بعد ازده الی پانزده دقیقه مرخص شدیم.
پیمان سعدآباد و آب هیرمند
آقای علی محمدخان وزیرخارجه نیزحضورداشتند؛ بیرون آمدند، وداع گفته، ضمناً درباب امور جاریه دو مطلب گفتند که به اطلاع آقای قوام السلطنه و وزیرخارجه برسانم: یکی آنکه نظردولت ایران درباب قرارداد موسوم به« پکت سعدآباد» چیست و سیاست افغانستان به بسط و تقویت آن است، و میل ندارند که بدون اطلاع ایران اقدام نمایند؛ و ظاهراً روسها دراین باب خیلی نگران هستند و میل ندارند چنین معاهده ای وجود داشته باشد؛ ثانیاً درباب آب هیرمند، اختلافات موجود قابل حلّ است و انتظاردارند که دولت ایران با اقدام مستقیم دراین باب، قضیه را حل نمایند و دولت ثالثی را مداخله ندهند. یک جلد کتاب از« پنج حکایت ازآثار شکسپیر» که همراه داشتیم، گرچه نسخۀ قابلی نبود، به رسم ادب به کتابخانۀ شاهی اهداکردم و به سرمنشی دادم که به نظر اعلیحضرت برسانند. ظهرمنزل مراجعت نموده استراحتی نمودم.
سخنرانی حکمت در لیسۀ استقلالبعد ازظهرمقرراست که درساعت پنج، درسالون خطابۀ لیسۀ استقلال کنفرانس ایراد نمایم. بعضی یادداشتها حاضرمی کردم. اتفاقاً درمجلۀ کابل منطبعۀ افغانستان مقاله ای مشاهده کردم، به قلم «پیرمحمد صدیق»، که ظاهراً ترجمه باشد و درموضوع «فنّ تاریخ نویسی» نوشته شده است. و برای موضوع سخنرانی من که درباب « روش جدید در تعلیم تاریخ» درتعلیم تاریخ است، بسیار مناسب بود. دوقطعه ازآن انتخاب کردم که برای استشهاد و عیناً با استیل فارسی افغانی قرائت نمایم. ساعت پنج به مجلس سخنرانی رفتم. دکترعبدالمجید خان کفیل پوهنتون و وزیر معارف و جمعی دیگرحاضربودند. سالون خطابۀ بزرگی دارد، و تمام آن ازشاگردان جوان مدرسه و غیره پر بود. دکترعبدالمجیدخان نطق افتتاحیه کرده و اینجانب را معرفی نمود. بعد ازاو من شروع به صحبت کردم؛ تاساعت شش خطابه ایراد کردم: درباب تاریخ – پیدایش آن ونظر مؤرخین اسلامی و روم و سبک جدید تاریخ در قرن هجدهم و نوزدهم – و اینکه در تحت نظرمجامع معارفی عالم روشی اتّخاذ شده که می خواهند تاریخ را به منظور صلح و سلم درمیان طبقات آینده تدریس کنند. هرقدر که مقدوربود، مطالب نافع و مفید برای مستمعین بیان کردم و سخنانی که به منظور رفع سوء تفاهم تاریخی بین دو مملکت لازم بود، تلویحاً گفته شد؛ و پایان سخن به تشکّر از وزیر معارف و به نام اعلیحضرت پادشاه افغانستان خاتمه یافت. ظاهراً بسیار حُسنِ اثرنمود و همۀ مستمعین اقبال و تحسین فراوان کردند و من نیز خدا را شکر کردم که با گفتن این کلمات ناقص و زبان الکن چند کلمه به فارسی صحیح به گوش برادران افغانی خود رسانیدم و تا اندازه ای که میسّر بود، نکاتی متضمّن ایجاد روابط قلبی و معنوی دو ملّت بیان نمودم.
گله ازمطبوعات ایرانغروب درسفارت ایران ازآقای نصرالملک سفیرکبیردیدن و وداع نموده بعد ازصحبتهای چند که آقای سرورخان گویا ازجراید ایران و دشنام و اشعاربعضی ازشعرا – ازجمله ملک الشعراء بهار درقصیدۀ فتح دهلی – گله می کرد، توضیحاً جواب داده شد. بعدازآن خداحافظی نموده، به هتل مراجعت نمودم.
صحبتهای جانانه در شب وداع
شب آقای نجیب الله خان کفیل معارف و آقای صلاح الدین خان رئیس مستقلّ مطبوعات و آقای دکتر عبدالمجید به عنوان شب تودیع درهتل آمده، به اتفاق شام صرف کردیم. صحبتهای جانانه ردّوبدل می شد. نجیب الله خان بسیار جوان فهمیده و بااطّلاعی است. صلاح الدین خان مرد ادیبی است. در ادبیات عرب با اطلاع و اشعار بسیار ازحفظ دارد. به مناسبت غزل جامی را خواند.
شتربانا مبند امروز محمل --- مرا باری چنین مپسند بردلیک قوطی زیبا و جای خاکستر زیبا نیز به عنوان سوغات هدیه نمود. شب خوشی سپری شد. تا نیمه شب مجلس ما ازسخنان پرعاطفه و مملو ازاحساسات، گرم بود.
مطالب محرمانه - صبح هفتادم (چهارشنبه بیست وسوم اردیبهشت/ چهاردهم می 1947)(کابل – غزنین)
امروز عازم رحیل ازکابل هستیم. آقای سرورخان گویا اعتمادی با ما همسفر هستند. صبح سفیرکبیر ایران آقای نصرالملک آمده، راجع به اوضاع روابط سیاسی با افغانستان مطالب محرمانه می گفت، که شفاهاً به عرض اولیای دولت برسانم. رویهمرفته ازوضع و مذاکرات خود چندان راضی نیست و می گفت که به قدم صدق و خلوص نیت پیش نمی آیند، و کار هیرمند همانطور مبهم و مجمل مانده است.
حرکت از کابلساعت هشت و نیم ازکابل روبه راه نهاده عازم غزنین هستیم. یک اتومبیل سفری که به اصطلاح «استیشن واگون» می گویند، دولت افغانستان به اختیارما گذاشته و یک اتومبیل هم ازهمان نوع خودمان کرایه کرده ایم و احمال و اثقال خود را درآن جای داده، اینجانب و آقای دکترصدیقی و آقای گویا دریک اتومبیل می باشیم و آقای دکتر اون والا پارسی نیز دراین سفر مهمان ماست و همراه می باشد.
[دربخش آینده با استاد علی اصغرحکمت شیرازی به غزنی می رویم و او را درسفر قندهار و فراه نیز همراهی می کنیم تا به هرات برسیم]سوم اکتوبر 2009 – شهر اتاوا – آصف فکرت
ضیافت سلجوقی در استالف - صبح شصت و ششم (شنبه نوزدهم اردیبهشت 1326 / دهم می 1947)(کابل)
امروزصبح باران ایستاده و آفتاب درخشان طالع، و صحرا و دشت سبزکابل جلوه و تلأ لؤ دیگر داشت. ساعت ده ازمنزل بیرون آمدیم. در «استالف» ( درچاپ استانف آمده است. استالف دره و بخش سرسبزیست در شمال کابل که باغهای میوه و تاکستانهای آن معروف است و انگورو کشمش مرغوبی دارد. گویند نام آن دراصل استافیل بوده که در یونانی به معنای انگور است) که درّۀ بسیار باصفایی است، درشمال کابل مهمان شاقلی( درگذشته به جای آقا کلمۀ شاغلی رسمیت داشت) صلاح الدین سلجوقی رئیس مستقل مطبوعات هستیم. به اتفاق آقای گویا راه افتاده قریب بیست میل مسافت است؛
وصف زیباییها و مناظر طبیعی استالف و پیرامن آن
و تمام راه درمیان درۀ بسیار باصفا و سرسبز و خُرّمی عبور می کند و منتهی می شود به جلگۀ مصفّا و وسیعی که ازدو طرف به کوههای مرتفعی احاطه شده است. یک طرف را «کوهستان» (درچاپ کوهسار آمده است. جای ولایت/استان قدیمی کوهستان را دواستان کاپیسا و پروان گرفته است) و یک طرف را «کوهدامن» می نامند. قلل این دو کوه به برف دائمی آراسته است، زیرا هردو ازشاخه های هندوکش هستند، و قلل هندوکش ازدورنمایان می باشند. این دوکوه به دره های نزهت انگیز و باصفا منشعب می شوند، که دروسط هریک نهری عظیم جاریست، و دردوطرف نهراشجارسردسیری و نارون(پشه خان) وگردو(چهارمغز، جوز) ارغوان و دیگر درختان سبز سربرکشیده و حقیقة مفاد قطعۀ معروف است:
روضة ماء نهرها سلسال...دوحة سجع طیرها موزون
باد درســــایۀ درختـــانش...گسترانیده فرش بوقلمــون
یکی ازآن دره های نزهت انگیزو مصفّا دره ایست که استالف نام دارد و اسم آن چون به عربی و فارسی شباهتی ندارد، می تواند باشد که بسیار قدیم و ازنامهای بودایی قدیم باشد(همانگونه که دربالا عرض شد می گویند واژۀ استالف یونانی و دراصل استافیل بوده است. مولانای بلخ و روم نیز این کلمه را درشعر به کاربرده است:
آنکه رومی بود گفت این قیل را ... ترک کن خواهم من استافیل را). روی تپّه های دوطرف دره [را] که مکان مسطحی است و طبقه به طبقه به ارتفاع کوه بالا می رو د، به درختهای چنار و نهرهای روان و چمنهای زیبا آراسته اند و آن را تخت محمد حسین خان می نامند. دربرابرچشم ازآن کوهها، ازآن درّه و رودخانه ها وچمنها چشم اندازی جلوه گر می شود که مافوق تعریف و توصیف است و یکی از بهترین دورنماهای زیبا، که درعمر خود دیده ام علی التحقیق همین منظرۀ امروزین است. درزیر درختهای چنار عظیم، که ازقرارمذکور امیرشیرعلی خان ( در چاپ امیر علیشیر خان است. امیر شیرعلی خان(-1296ق) پادشاه افغانستان پسر امیر دوست محمد خان) قریب به هشتاد سال قبل غرس کرده، ولی به نظرمن کهنسالترازآن می آید.
صفت میزبانی و میزبانانبساطی آراسته و میزی نهاده و میزبان کریمی ایستاده و جمعی ازمحترمین و رجال و وزرا و نویسندگان و روزنامه نگاران کابل، به عزم دیدار ما، انجمن کرده بودند.
میرزا محمدخان یفتلی: درآن میان پیرمردی موسوم به میرزا محمد خان که اهل بدخشان است، و کهنسال ترین رجال این ملک می باشد، ودر دورۀ امیرعبدالرحمن خان وارد خدمت شده، تمام افغانستان را با اسب گشته، و سالها وزارت کرده و به سفارت اروپا و امریکا رفته و هنوز جسماً و روحاً درکمال شادابی و جوانی است.(میرزا محمدخان یفتلی بدخشی(-1296ق) مدتی وزیراقتصاد ملی و چندی هم وزیر مالیه بود.)
عبدالهادی داوی: دیگری مردی بود موسوم به عبدالهادی خان داوی که ازرجال با ذوق و متخلص به «پریشان» است، از فرمان امیرحبیب الله خان زمانی انتقاد کرده و بساط آزادیخواهی پهن کرده، و مدتها درحبس بوده و مرد بافهمی است.
صلاح الدین سلجوقی: بالاخره میزبان، آقای سلجوقی، که ازطلاّب قدیم و ازخدمتگزاران در این دولت است، و درعربیت و ادبیت زبردست می باشد. اشعارو حکایات و امثال به فارسی و عربی ازحفظ دارد.
نهار ایستاده: نهار، ایستاده دربرابر میزصرف شد و بسیارمطبوع و گوارا افتاد. ساعتی بعد ازصرف طعام به صجبتهای شیرین ادبی مشغول بودیم. و خیلی خیلی خوش می گذشت. مجلس مؤانست و مؤالفت گرمی داشتیم. درپایان مجلس، میزبان ازکتاب خود موسوم به افکار شاعر به هریک از ما نسختی هدیت نمود.
اطلاعات سفیرکبیر: ساعت چهاربعد ازظهر، بعد ازآنکه قدری ازطبقات زیبای تخت [استالف] بالا رفته و مقداری راهپیمایی کردیم، از میزبان وداع گفته به شهر مراجعت نمودیم. آقای نصرالملک سفیرکبیربه اتفاق آمده، درهتل ساعتی با یکدیگر صحبت می کردیم. از جریان اوضاع افغانستان و افکار متعصبانه که به صورت احساسات و مبادی تاریخ (؟) و همچنین راجع به جریان امر زبان پشتو اطلاعات خوبی بیان می کردند.
قصردارالامان: عصرآقای د کتراون والا بالاخره آمده مارا پیدا کرده بود. به اتفاق گردشی کرده، قصر عالی و رفیعی که امان الله خان درمنتهای خیابان به نام «امانیه» ( دارالامان؟ ) ساخته است. وسنگهای زیبا و احجارکریمه درآن به کاربرده وبسیارمجلّل ورفیع است، [تماشاکردیم]؛ ولی متاسفانه آن را متروک و ناقص انداخته و به تکمیل و تتمیم آن نمی کوشند. و عجبترآن که شاه فعلی در دامنۀ همان تپّه باغی و عمارت جدیدی طرح کرده که دربرابر آن بسیار مسکین و حقیر می نماید.
شعرخوانی گویا-صبح شصت و هفتم (یکشنبه بیستم اردیبهشت 1326/ یازدهم می 1947)(کابل)
صبح آقای گویا آمده و ازاشعاربسیاری که درحافظه داشت، قطعه ای ازغنیمت لاهوری می خواند، ازمثنوی عزیز و شاهد(نیرنگ عشق) که بسیار جالب بود. همچنین قطعه ای از واهب که درباب معشوق خود زاغی به معشوقه درکوه زرنوشته است(؟) و این مصرع ازآن "درگلستان جهان هردو ندارند نظیر" مثل سایر شده است. هردو قطعه ازمشارالیه یادداشت می شود.
دیدار با صدراعظمساعت یازده برحسب برنامه به دیدن صدراعظم افغانستان رفتیم. والاحضرت شاه محمود خان که شخص دوم مملکت است، و سابقاً وزیرجنگ بوده و فعلاًٌ هفت یا هشت ماه است که به جای برادرش محمد هاشم صدراعظم شده و منصب سپهسالاری را نیز دارد. دربین راه گرفتار شتربانی شدیم، که پای شتر اورا اتومبیلی شکسته و آن بیچاره مانع حرکت ما شده، خود را درراه چرخ اتومبیل می افکند؛ هم موجب زحمت بود و هم مایۀ تأسّف. ساعت یازده دردفترصدراعظم پذیرایی نمودند. وزیر معارف نیز حضورداشت. بسیار با ادب و مهربانی از سفری که در سال 1313 به طهران آمده، و به اتفاق این جانب دانشگاه و موزه را معاینه نموده یاد کرد. بعد ازآن به مناسبت، ذکراعلیحضرت مرحوم فقید پهلوی به میان آمد و از علاقۀ او به مملکت افغانستان و این خاندان صحبت شد. او نیز بسیار اظهار علاقه می کرد. سپس از باغ باصفای ایشان صحبت کرده و او را به حسن سلیقه تبریک گفتم. از مسجد شاهجهان که درسرقبر بابرساخته و محتاج تعمیر است، یادآوری کردند؛ تذکّردادم که آن را تعمیر و درست نمایند، که بعدها خرابی بیشتری روی ندهد و این مسجد زیبا ازمیان نرود. باری بسیار اظهار صمیمیت و علاقه نسبت به ایران نمود، و پس ارنیم ساعت وداع کردیم و روانه شدیم.
مقبرۀ صحابه
[به] تماشای مقبرۀ دوتن ازصحابه که درفتح کابل به دست اعراب، کشته شدند، رفتیم؛ آنها موسوم اند به [جابرانصاری و تمیم انصاری] ( جای نامها درچاپ سفید گذاشته شده، این گورستان شهدای صالحین نام دارد)، که درجنب یکدیگر مدفون شده اند، واعلیحضرت محمد نادرشاه برمزار آنها قبّۀ زیبا و ظریفی ساخته است. درجوار آنها یکی ازمرشدهای صوفیه نیزکه اخیراً وفات کرده، مدفون است، که برفرازقبراو ازسنگهای رخام وغیره مقبرۀ زیبایی ساخته شده است که بسیار جالب نظر است. به واسطۀ وجود معادن رخام و سنگهای قیمتی و احجار کریمه درافغانستان، صنعت حجّاری دراین مملکت بسیار ترقی دارد.
مهمانی سفیر
نهاررا درسفارت ایران مهمان آقای سفیرکبیربودیم. وزیرخارجه و وزیرمعارف و جمعی ازمحترمین و وزرا نیز دعوت داشتند، و محیط گرم و پرمحبتی بود. بعد ازنهار در ایوان نشستیم . صحبت می کردیم. نجیب الله خان و صلاح الدین سلجوقی، که هردو ازفضلا و عضو دولت هستند، صحبت می کردند. اززبان پشتو صحبت شد؛ می گفتند که حدّ وسط و اعتدالی پیش گرفته اند و جدیداً تدریس اجباری را اختیاری کرده اند.
پغـــمـــانچهار بعد ازظهر به تماشای درۀ مصفّای پغمان رفتیم و آن درۀ بسیار نزهت انگیزی است که درشمال کابل، در مسافت بیست میل واقع شده و آبهای برف کوههای اطراف ازدره های آن می گذرد و ایلاق و مصیف شهر کابل است. (مصیف و صیفیه یعنی تابستانی، اقامتگاه و تفرجگاه تابستانی. درافغانستان، پغمان را صیفیه و جلال آباد را شتائیه می گفتند). اعلیحضرت ظاهرشاه باغ ظریف- با گلکاری بدیع و فوّاره ها و خیابانهای بسیار قشنگ آن را زینت داده – و عمارت قشنگی با استیل (سبک) محلی ساخته اند؛ آبشارهای بسیار تماشایی دارد. درآنجا گردشی کرده به منتهای دره رفتیم. درآنجا شاه احمد خان وزیردربار(صـ: احمدشاه) باغ طبیعی ظریفی ساخته است که تا کنون به این طرز باغ ندیده بودم، زیرا آن را دست صنعت به صورت طبیعت درآورده، همه جا درخلال کوه و سنگها لوله کشی کرده، و فواره ها تعبیه نموده بودند، و آبها به رودخانه که ازوسط باغ جریان دارد، می ریزد. چمنها و گلکاریها و اشجارسایه افکن همه به طور طبیعی درست کرده و گلهای سوسن ونرگس جلوه گری و تماشایی عجیب داشت. این روزها که اواخر اردیبهشت است، درختهای شفتالوو بـِه غرق شکوفه بودند. درآنجا گردش کرده و عکسی برداشته، بعد ازآن درقلۀ یکی از تپّه ها، درمکان مرتفعی که مشرف برتمام درۀ پغمان، و شهر کابل در دورنمای آن واقع است، محمد داود خان وزیرجنگ باغی دردست ساختمان دارد که ازجهت منظر و نظرانداز تالی ندارد.
مهمانی صدراعظم
غروب ساعت هفت به شهر مراجعت کردیم. ساعت هشت با لباس شام منزل صدراعظم رفتیم که دعوت کرده بودند. درشام دردست راست خود جای مرا تعیین کرده و احترام مرا به منتها درجه رعایت کرده بود. درروبروی او محمد داودخان، برادرزادۀ او که وزیرجنگ است، جاداشت. (محمد داود خان بعداً به صدارت رسید و در سال 1352، هنگامی که محمد ظاهرشاه در سفربود، محمد داود که درآن زمان خانه نشین بود، کودتاکرد و نخستین رئیس جمهورافغانستان شد). درسرسفره، صحبت ازهواپیماهای خارجی که درایران است به میان آمد، و اورا تشویق نمودم که خط هواپیماهای خارجی را درکابل نیزدائرنمایند. می گفت محارج دارد، نگهداری میدان طیاره و غیره؛ و باید دولتهای مربوطه سهمی و حقی به دولت بپردازند. من گفتم: کابل چون طهران درمعبرشاهراههای بین المللی هوایی واقع نشده، و درکنارافتاده، نمی توان چنین توقعی نمود، بلکه باید اجازه داد بیایند و خرجی هم اگردارد، بنمایند، و بعلاوه دولت ایران درکاروضع قانونی برای این کاراست. همچنین درباب راه ایران [ظاهراً راه آهن ] صحبت شد. قدری مردد به نظرمی آمد و می گفت خرج بسیاردارد؛ ولی اگر اوضاع هندوستان بهمین منوال پیش برود، ناچارباید اقدام نمود. تا ساعت دوازده منزل صدراعظم بودیم؛ بعد ازان به منزل آمدیم. با آنکه ازساعت پنج صبح تا دوازده شب، همه وقت مشغول حرکت و کاربودیم، معذلک لطافت هوا بحدّیست که خستگی احساس نمی شود.
صبح شصت و هشتم(دوشنبه، بیست و یکم اردیبهشت 1326/ دوازدهم می 1947)(کابل)_ امروز ضعف و فتوری دراعضا و سستی دراعصاب و کسالت عمومی دربدن احساس می کنم که ظاهراً درنتیجۀ خستگی و کاراین چندروزاست، یا دراثرسرماخوردگی باشد. بهرحال آرامش محال است و باید برطبق برنامه مرتب درپی انجام کارهای روز باشم.
درمدارس کابل- بازدید از لیسۀ استقلالمقرراست یکی دومدرسه، ازمدارس ابتدایی و متوسطۀ کابل را معاینه نماییم. به اتفاق رفقا و همراهان ما را به «لیسۀ استقلال» بردند. این لیسه که چهارسال ابتدایی و چهارسال اعدادی و چهارسال رشدیه می باشد، بیست و پنج سال است که درکابل تأسیس شده، اززمان امیرحبیب الله خان و ادارۀ آن با فرانسویهاست. رئیس و معلّمین فرانسوی دارد. چندکلاس را معاینه کردیم. درسال ششم ابتدایی شیخی شرعیات درس می داد. کتاب به زبان فارسی بود و تعلیم نیزبه همان زبان است؛ ولی زبان پشتو نیزدرس می دهند. ولیعهد افغانستان موسوم به شاهزاده احمدشاه (درچاپ: شیراحمدخان) درحدود سیزده- چهارده ساله است، درآن کلاس درس می خواند، همچنین فرزند وزیرمعارف. قدری ازمحصلین سوالات کردیم. شاهزاده ولیعهد نیز سطری ازآن کتاب درسی خواند؛ طفل خوش قواره و خوش هیکل و بسیارباهوش به نظرمی آید. شرعیات مختصری مطابق فقه حنفی می آموزند. درکلاس دیگر معلم فرانسوی فیزیک درس می داد. درسال چهارم ابتدایی جغرافیای افغانستان می آموختند؛ کتاب، فارسی بود. رودخانه را تعبیر به «دریا» نموده و ازدریا تعبیر به« بحر»می کنند. دورۀ تحصیلات تازه شروع شده بود، زیرا به واسطۀ سرمای مفرط کابل ازفصل بهارشروع می کنند، تا آخر پاییز سال تحصیلی به اتمام می رسد و زمستان را تعطیل دارند.
مهمانی درسفارت انگلیس
ظهر را درسفارت انگلیس مهمان وزیرمختاردولت انگلیس سراسکواربودیم. به اتفاق آقای نصرالملک به آنجا رفتیم. خودش وخانمش پذیرایی نمودند. عمارت بسیارزیبای قشنگی(مانند همه جا) ساخته اند. باغ وسیع و انواع گلها دارند. استخرشنا و میدان تنیس و چمنها و درختهای زیبا- خیلی از سفارت انگلیس درتهران زیباتر- و چون دورازآبادی واقع شده آرامترو خاموشتراست. دردامنۀ کوه سنگی قشنگی واقع شده و منظری دلپذیر دارد. مستر اسکوار در سالهای 1320و1321 ودراول تغییرپهلوی و سلطنت محمد رضاشاه درطهران بود، و متصدی رسیدگی به امور خواربار قشون انگلیس و درسفارت سمت مستشارداشت. فارسی را خوب می داند. درآن ایام من نیز درکابینه عضو دولت بودم و سابقۀ شناسایی داشتیم. ازدوستان ایرانی خود ازمن سؤالات و احوالپرسی می کرد. نهارمطبوع و ساده تهیه کرده[بود]؛ تا ساعت سه بعد ازظهرآنجا بودیم. مطلب مضحکی می گفت که وزیرمختار قبل ازاو که به زبان پشتو عالم است، دراولین موقع شرفیابی به حضورپادشاه به زبان پشتو سخن گفته، نه شاه و نه وزرا سخنان او را ملتفت نشده اند.
با کهزاد درموزۀ کابل[در]مراجعت به سفارت آمده، نیم ساعتی استراحت کردم، چون خیلی خسته بودم و استخوانها درد می کرد. ساعت چهار به موزۀ رفتیم. احمدعلی خان کهزاد که ازفضلاء جوان و شخص مؤرخی است، پذیرایی نمود. دارای اطلاعات بسیار خوب است، ولی افسوس که تاریخ را با "شونیزم" وعقاید افراطی آمیخته می کند. درموزه گردش کرده و آثار مکتشفۀ گریکوبودیک [(مربوط به فرهنگ آمیختۀ یونانی و بودایی)] که هیأت حفاری فرانسوی (گدار، هلن، گیرشمان و غیره)درقصبۀ نزدیک جلال آباد و دیگراماکن کشف کرده اند، جالب توجه بود. صورت سلاطین افغانستان را به دیوارزده بودند. عجیب این است که میرویس و اشرف و محمود را نیزدرعداد آنها قرارداده بودند[؟]. درکتابخانۀ موزه کتابخابهای خطّی و نسخه های خطی را مشاهده می کردم. یک نسخۀ قرآن باترجمۀ آن در خرابه های شهرغلغله- نزدیک بامیان – درزمان امیرحبیب الله خان کشف شده بود، که قسمت عمدۀ آن را ظاهراً موش یا موریانه خورده بود، و چندورقی ازسورۀ« شعراء» باقی مانده، ترجمه و تفسیرمهمّی بود. دیگرنسخه های ادبیات، حدیث و غیره نیز داشتند؛ ولی کتابی که مورد استفاده و توجه باشد، به نظرنرسید. آقای دکترصدیقی نسخۀ «جغرافیای جیهانی» - ترجمه به فارسی – [را ] ملاحظه کردند که نسخۀ کمیابی است. تفسیر منسوب به ابن عباس به نظررسید که معروف و متداول است.
عصرانۀ رئیس دانشگاه
ساعت پنج و نیم درکافۀ بابر به عصرانه یا به قول افغانها "عصریّه" مهمان آقای دکتر عبدالمجید، وایس چانسلر اونیورسیته یا به قول افغانها «کفیل پوهنتون» بودیم. درآن نقطۀ مرتفع درجوارمرقد بابرشاه، پذیرایی مفصّلی کرده بودند. تمام استادان دانشگاه ازافغان و خارجی و همچنین اعضاء معارف، جمع بودند. عصریّۀ بسیارمفصلی بود، ویک شام حسابی بود. تاساعت شش و نیم درآنجا بوده، با استادان و دانشمندان افغان صحبت می کردیم. درآنجا آخوندی بود که می گفت درالازهر هجده سال به تحصیل فقه مشغول بوده و حالیا معلم فقه حنفی دردردانشکدۀ حقوق است. جوانی را دیدم که معلم طب "پسی آکری" است؛ درعین حال به مطالعۀ مثنوی مولانا جلال الدین رومی مشغول است و افکار تند و تیزی دارد و برخلاف هیأت حاکمه است. آقای نجیب الله خان وزیرمعارف و آقای صلاح الدین سلجوقی رئیس مستقلّ مطبوعات نیز بودن. صحبتهای شیرین و گرم درمیان بود.
تحفه به دوستان افغانشب به منزل آمده، یک سینی نقره کاراصفهان قلمزده، به عنوان سوونیر به آقای نجیب الله خان، و یک قوطی سیگارت خاتم برای آقای سلجوقی و یک قوطی سیگارت خاتم برای دکترعبدالمجید رئیس دانشگاه و یک قوطی کوچک برای دوست ما آقای سرورخان گویا حاضرکرده و تقدیم نمودم. شب درهتل استراحت نمودم. امروز خیلی خسته و ناسالم بودم.
باریابی به حضورشاه - صبح شصت و نهم(سه شنبه، بیست و دوم اردیبهشت 1326/ سیزدهم می 1947)(کابل)
امروزآخرین روزتوقف درکابل است. ساعت یازده و نیم به حضور اعلیحضرت المتوکل علی الله محمد ظاهرشاه، پادشاه افغانستان باریافتم. ازاین هیأت فقط این جانب و آقای مصطفی قلی رام را /که سمت وزارت داشته ایم، پذیرفته اند. درعمارت موسوم به دلگشا- که ازابنیۀ قدیم افغانستان و ظاهراً درعهد امیرحبیب الله خان ساخته شده است – پذیرایی نمودند. معاون تشریفات، درب ورود، درانتظار محمد عمرخان سرمنشی و معین دربار حضورداشتند و پذیرایی نمودند. بلافاصله در اتاق کوچک، جنب سالون بزرگ، به حضور اعلیحضرت رفتیم.
وصف محمد ظاهرشاه: جوان بلندبالای خوش قوارۀ لاغراندام و قیافۀ عصبی و عضلات محکم که کلاه افغانی پوستی قهوه رنگ به سر داشتند و به لباس معمول اروپایی ملبّس بودند. سنّاً گویا ازاعلیحضرت محمدرضاشاه یک سال بزرگتر باشد. بسیار متین و محجوب، به طوری که صوت ایشان را درست نمی شنیدم. بعد ازشرفیابی احوالپرسی کرده ازسفرجویا شدند. بعد ازآن ازاوضاع هندوستان سوال کردند. نگرانی که ازاختلافات داخلی هندوستان حاصل است، گفتم ؛ درقیافۀ شان آثار نگرانی مشهود گردید. معلوم می شود همۀ افغانها متوجّه خطرشده اند. ازپیشرفتهای حاصله درافغانستان و ترقّی و دیگر آثار تمدّن تمجید کردیم، مسرورشدند؛ و صحبت افغانستان شد که به منزلۀ سویس آسیاست، گفتند: با این تفاوت که افغانستان خشک و کم آب است. در پایان مجلس فرمودند خدمت اعلیحضرت شاهنشاه سلام بسیار از طرف ایشان برسانیم. بعد ازده الی پانزده دقیقه مرخص شدیم.
پیمان سعدآباد و آب هیرمند
آقای علی محمدخان وزیرخارجه نیزحضورداشتند؛ بیرون آمدند، وداع گفته، ضمناً درباب امور جاریه دو مطلب گفتند که به اطلاع آقای قوام السلطنه و وزیرخارجه برسانم: یکی آنکه نظردولت ایران درباب قرارداد موسوم به« پکت سعدآباد» چیست و سیاست افغانستان به بسط و تقویت آن است، و میل ندارند که بدون اطلاع ایران اقدام نمایند؛ و ظاهراً روسها دراین باب خیلی نگران هستند و میل ندارند چنین معاهده ای وجود داشته باشد؛ ثانیاً درباب آب هیرمند، اختلافات موجود قابل حلّ است و انتظاردارند که دولت ایران با اقدام مستقیم دراین باب، قضیه را حل نمایند و دولت ثالثی را مداخله ندهند. یک جلد کتاب از« پنج حکایت ازآثار شکسپیر» که همراه داشتیم، گرچه نسخۀ قابلی نبود، به رسم ادب به کتابخانۀ شاهی اهداکردم و به سرمنشی دادم که به نظر اعلیحضرت برسانند. ظهرمنزل مراجعت نموده استراحتی نمودم.
سخنرانی حکمت در لیسۀ استقلالبعد ازظهرمقرراست که درساعت پنج، درسالون خطابۀ لیسۀ استقلال کنفرانس ایراد نمایم. بعضی یادداشتها حاضرمی کردم. اتفاقاً درمجلۀ کابل منطبعۀ افغانستان مقاله ای مشاهده کردم، به قلم «پیرمحمد صدیق»، که ظاهراً ترجمه باشد و درموضوع «فنّ تاریخ نویسی» نوشته شده است. و برای موضوع سخنرانی من که درباب « روش جدید در تعلیم تاریخ» درتعلیم تاریخ است، بسیار مناسب بود. دوقطعه ازآن انتخاب کردم که برای استشهاد و عیناً با استیل فارسی افغانی قرائت نمایم. ساعت پنج به مجلس سخنرانی رفتم. دکترعبدالمجید خان کفیل پوهنتون و وزیر معارف و جمعی دیگرحاضربودند. سالون خطابۀ بزرگی دارد، و تمام آن ازشاگردان جوان مدرسه و غیره پر بود. دکترعبدالمجیدخان نطق افتتاحیه کرده و اینجانب را معرفی نمود. بعد ازاو من شروع به صحبت کردم؛ تاساعت شش خطابه ایراد کردم: درباب تاریخ – پیدایش آن ونظر مؤرخین اسلامی و روم و سبک جدید تاریخ در قرن هجدهم و نوزدهم – و اینکه در تحت نظرمجامع معارفی عالم روشی اتّخاذ شده که می خواهند تاریخ را به منظور صلح و سلم درمیان طبقات آینده تدریس کنند. هرقدر که مقدوربود، مطالب نافع و مفید برای مستمعین بیان کردم و سخنانی که به منظور رفع سوء تفاهم تاریخی بین دو مملکت لازم بود، تلویحاً گفته شد؛ و پایان سخن به تشکّر از وزیر معارف و به نام اعلیحضرت پادشاه افغانستان خاتمه یافت. ظاهراً بسیار حُسنِ اثرنمود و همۀ مستمعین اقبال و تحسین فراوان کردند و من نیز خدا را شکر کردم که با گفتن این کلمات ناقص و زبان الکن چند کلمه به فارسی صحیح به گوش برادران افغانی خود رسانیدم و تا اندازه ای که میسّر بود، نکاتی متضمّن ایجاد روابط قلبی و معنوی دو ملّت بیان نمودم.
گله ازمطبوعات ایرانغروب درسفارت ایران ازآقای نصرالملک سفیرکبیردیدن و وداع نموده بعد ازصحبتهای چند که آقای سرورخان گویا ازجراید ایران و دشنام و اشعاربعضی ازشعرا – ازجمله ملک الشعراء بهار درقصیدۀ فتح دهلی – گله می کرد، توضیحاً جواب داده شد. بعدازآن خداحافظی نموده، به هتل مراجعت نمودم.
صحبتهای جانانه در شب وداع
شب آقای نجیب الله خان کفیل معارف و آقای صلاح الدین خان رئیس مستقلّ مطبوعات و آقای دکتر عبدالمجید به عنوان شب تودیع درهتل آمده، به اتفاق شام صرف کردیم. صحبتهای جانانه ردّوبدل می شد. نجیب الله خان بسیار جوان فهمیده و بااطّلاعی است. صلاح الدین خان مرد ادیبی است. در ادبیات عرب با اطلاع و اشعار بسیار ازحفظ دارد. به مناسبت غزل جامی را خواند.
شتربانا مبند امروز محمل --- مرا باری چنین مپسند بردلیک قوطی زیبا و جای خاکستر زیبا نیز به عنوان سوغات هدیه نمود. شب خوشی سپری شد. تا نیمه شب مجلس ما ازسخنان پرعاطفه و مملو ازاحساسات، گرم بود.
مطالب محرمانه - صبح هفتادم (چهارشنبه بیست وسوم اردیبهشت/ چهاردهم می 1947)(کابل – غزنین)
امروز عازم رحیل ازکابل هستیم. آقای سرورخان گویا اعتمادی با ما همسفر هستند. صبح سفیرکبیر ایران آقای نصرالملک آمده، راجع به اوضاع روابط سیاسی با افغانستان مطالب محرمانه می گفت، که شفاهاً به عرض اولیای دولت برسانم. رویهمرفته ازوضع و مذاکرات خود چندان راضی نیست و می گفت که به قدم صدق و خلوص نیت پیش نمی آیند، و کار هیرمند همانطور مبهم و مجمل مانده است.
حرکت از کابلساعت هشت و نیم ازکابل روبه راه نهاده عازم غزنین هستیم. یک اتومبیل سفری که به اصطلاح «استیشن واگون» می گویند، دولت افغانستان به اختیارما گذاشته و یک اتومبیل هم ازهمان نوع خودمان کرایه کرده ایم و احمال و اثقال خود را درآن جای داده، اینجانب و آقای دکترصدیقی و آقای گویا دریک اتومبیل می باشیم و آقای دکتر اون والا پارسی نیز دراین سفر مهمان ماست و همراه می باشد.
[دربخش آینده با استاد علی اصغرحکمت شیرازی به غزنی می رویم و او را درسفر قندهار و فراه نیز همراهی می کنیم تا به هرات برسیم]سوم اکتوبر 2009 – شهر اتاوا – آصف فکرت
No comments:
Post a Comment